معرفی شهید بهشتی به سحابی
مهندس عزتالله سحابی: ما در آن سالها با مرحوم مطهری مرتبط بودیم و من اخبار و تحولات و اقدامات نهضت مقاومت را برای ایشان میگفتم. یک روز من به آقای مطهری گفتم که این نهضت مقاومت احتیاج به پشتیبانی و گسترش دارد و خوب است که شما و سایر روحانیونی که میشناسید، مقداری به ما کمک کنید.
آقای مطهری در پاسخ من گفت: یک روحانی را که استعداد این امور را دارد و فرد بسیار خوبی است، به شما معرفی میکنم. فرد مورد نظر مرحوم مطهری، مرحوم بهشتی بود[1].
استقبال از برخورد سیاسی- اجتماعی با قضیة کربلا
مهندس عزتالله سحابی: مدتی پس از انتشار مجله «گنج شایگان» در سال 1332، ما در جلسهای بودیم. یکی از آقایان روحانیون به نام آقای صدرالدین جزایری که در آن زمان به ما علاقه و محبت داشت، با ما صحبت از مجله میکرد و میگفت: این شماره خیلی خوب بود و مطالب جالبی داشت ولی بهتر این است که شما خود را خیلی با سیاست آغشته نکنید. در آن جلسه که مرحوم شهید مطهری هم حضور داشتند، در پاسخ به ایشان گفتند: اتفاقاً این شماره مجله خیلی خوب بود. بعد به مقاله من در آن شماره اشاره کردند و گفتند: به نظر من، این یک طرز برخورد تازهای با نهضت کربلا است که تا حالا در محافل مذهبی ما سابقه نداشته است. مرحوم مطهری تعبیری که به کار بردند این بود که این، برخورد سیاسی- اجتماعی با قضیه کربلاست[2].
نصیحت به شاه
دکتر علی مطهری: احسان نراقی گاهی به ديدن شهيد مطهری میآمد. ایشان گفته که شهيد مطهری از طريق او شاه را نصيحت کردهاند که در اصلاح امور بکوشد. این به نظر من تناقضی با روحيی انقلابی و مصلحانه ايشان ندارد. شهيد مطهری در راه اصلاح امور، از هيچ کوشش منطقی و معقولی فروگذار نمیکردند[3].
کنگره انجمنهای اسلامی ايران
آیتالله محمد واعظزاده خراسانی: به ابتکار استاد مطهری و دوستانش از جمله مرحوم آيتالله طالقانی و به دعوت آقای مهندس بازرگان و مباشرت انجمن اسلامی مهندسين، دو سال پیدرپی يعنی سالهای 41 و 42 کنگرهای از انجمنهای اسلامی ايران در تهران تشکيل گرديد که بنده در آن کنگره شرکت داشتم.
سال اول، غالباً جلسات کنگره در مدرسه کمال و مسجد جامع نارمک منعقد میشد و برخی از علما از جمله علامه طباطبايی هم شرکت میکردند. اما مرحوم مطهری با اينکه خود از مؤسسان آن کنگره بود و به عنوان عضو دبيرخانه دائمی کنگره انتخاب گرديد، در تهران نبود.
اتفاقاً سال بعد نيز چنين شد و علت آن بعداً بر من معلوم شد. سال اول که در زمان نخستوزيری دکتر امينی بود، آقايان مهندس بازرگان و دکتر سحابی که از مدتی پيش زندانی بودند، در اثنای کنگره آزاد شدند و در جلسات شرکت کردند. آقای مهندس بازرگان در سخنرانیهای خود، علناً به شاه میتاخت. در مسجد هدايت که مجلس به شادمانی و شکرانه آزادی وی و يار غارش دکتر سحابی برپا شده بود، وی در اثنای سخنرانی خود از قول دکتر امينی فاش کرد که: اعلیحضرت نسبت به دکتر مصدق «آلرژی» دارند، نام او را به زبان نياوريد. اما او اين نام را مکرراً به زبان میآورد و به گونه مسخرهآميزی از «آلرژی» دم میزد و ملت را میخنداند، به طوری که تا پايان کنگره کلمه «آلرژی» شعار کنگره شده بود.
در سال دوم، کنگره با فاجعه زلزله بوئينزهرا همزمان شد. شاه گفته بود: به زلزلهزدگان غذای گرم بدهيد. حضرت مجاهد نستوه و ابوذر زمان، مرحوم آيتالله طالقانی (رضوان الله تعالی عليه) در اثنای سخنرانی خود در محل دفتر شرکت انتشار، واقع در خيابان باب همايون، فرمود: مردم مسلمان تکليف خودشان را میدانند، لازم نيست کسی دستور غذای گرم و سرد بدهد!
اين قبيل سخنان و جملهها با خنده و گاهی کف زدنها در جلسات کنگره همراه بود. اما همه شرکتکنندگان در آن کنگره برای اين کار نيامده و آماده شرکت در اين قبيل اجتماعات نبودند. شايد هم در آن شرايط، نتيجهای از آن اجتماعات به دست نمیآمد. مردی دورانديش و اصولی مثل مطهری نمیتوانست مستقيماً و به طور علنی با اين نوع مبارزه همگام باشد. او در فکر پايهريزی بنيادهای اصيلی برای انقلاب بود تا اسلامی بودن انقلاب حفظ شود[4].
انتقاد از مسئولین در سخنرانی های مذهبی
سند ساواک:
درباره: مرتضی مطهری، فرزند حسین
عطف به گزارش خبری شماره 8533/ ه- 22/8/46
برابر سوابق موجود نامبرده بالا در سخنرانیهای مذهبی خود ضمن تشريح موضوعات مختلفی از تعليمات اسلامی، مسائل جاری مملکتی را مورد بحث قرار داده و از مسئولين امور مملکتي در زمينههای مختلف انتقاد و در يکی از مذاکرات خويش نيز دکتر محمد مصدق را يک فرد ميهنپرست معرفی نموده است و از طرف ديگر اغلب افراد جبهه ملی و جمعيت نهضت آزادی در سخنرانیهای مذهبی مشاراليه شرکت کرده و در سوگواریها و مجالس مذهبی از وی جهت وعظ دعوت به عمل آوردهاند.
مشاراليه در تاريخ 15/3/42 به اتهام اقدام بر ضد امنيت داخلی دستگير و در 16/4/42 با قرار التزام از زندان آزاد و در تاريخ 14/7/42 قرار منع پيگرد درباره شخص مذکور صادر گرديده و در حال حاضر نيز اين شخص با طرفداران روحانيون مخالف و سران جمعيت آزادی در تماس میباشد. مدير کل اداره سوم، مقدم[5]
حساسیت شدید ساواک روی استاد
مهندس مصطفی کتیرایی: ایشان خیلی سیاسی نبود. یک بار در 15 خرداد دستگیر و برای مدت کوتاهی زندانی شد و چند بار ديگر نيز به مدت كوتاهی بازداشت شد. البته ساواک روی ایشان خیلی حساس بود. این اواخر ایشان را ممنوعالمنبر و ممنوعالخروج هم کرد. این داستان را خودم از ایشان شنیدم. یک وقتی ایشان در مسجد سید عزیزالله، بعدازظهرها صحبت میکرد. آدمی بود که هر روز میآمد و صف اول جماعت مینشست و تا آخر جلسه هم بود. یک کسی به آقای مطهری زنگ زده و گفته بود که او ساواکی است و مأموریت دارد که حرفهای شما را گزارش بدهد. آقای مطهری گفته بود به قیافهاش نمیآید. یک روز آن آدم میآید پیش آقای مطهری و میگوید: من مأمور ساواک هستم و برای این کار هم آمده بودم، منتها آن قدر تحت تأثیر حرفهای شما قرار گرفتهام که عقیدهام را نسبت به کاری که میکنم از دست دادهام و میخواهم برگردم. حالا اینکه راست میگفت یا دروغ، کاری نداریم. منظور این است که آقای مطهری تحت نظر بود و دستگاه هم او را میپایید، منتها چون مدرکی به دستشان نمیداد و حرکت تندی نمیکرد، آنها هم واکنش شدید نشان نمیدادند؛ چون آدم ملایمی بود و در مقام عمل، خیلی از تندرویها را قبول نداشت[6].
توزیع رسالههای امام در فریمان
هادی جوان، خواهرزاده استاد: استاد رسالههای امام را به فريمان میفرستادند. اين رسالهها توسط آقای موحدی ساوجی به فريمان میرسيد. يادم میآيد در سال 46 که کسی جرأت نداشت اسم امام را ببرد، وقتی از ايشان میپرسيديم: از چه کسی تقليد کنيم؟ میگفتند: در درجه اول آقای خمينی؛ به نظر من در بودن آقای خمينی، بیانصافی است که از کس ديگری تقليد کنيد. میگفتيم: ما به ايشان دسترسی نداريم. میگفتند: رساله ايشان را بخوانيد. يکبار يک سری کارتن آورده بودند که رويش نوشته شده بود: «خاطرات زندگی من، نوشته محمدعلی کلی». من با خودم گفتم: محمدعلی کلی به چه درد ما میخورد؟ بعد ديدم زير آن رسالههای امام بود. عصر همان روز، آن کارتنها را به مشهد بردم. ايشان همراه دکتر روحانی (برادر همسر استاد) در ايستگاه قطار بودند و به من گفتند: چرا امروز آوردی؟ گفتم: مگر امروز چه خبر است؟ استاد گفتند: امروز شاه میآيد مشهد و اگر تو را گير بياورند، پوست از سرت میکنند.
من عکسی از حضرت امام دارم که به گفته آقای دکتر لاريجانی (داماد استاد) از اين عکس حتی دو کپی هم وجود ندارد. اين عکس را من از سال 50 دارم و آن را از آقای محدثی امام جمعه تايباد گرفتم. وقتی استاد عکس را ديدند، گفتند: مواظب باش، پوست از سرت میکنند.
اصلاً نديدم که از خودشان تعريف کنند. يک روز به فريمان آمدند و گفتند: در تهران يک سخنرانی کردم، نوارش را بگير و بياور فريمان. گفتم: اسمش چيست؟ گفتند: عنصر امر به معروف و نهی از منکر در نهضت حسينی. آن سخنرانی واقعاً تهران را تکان داده بود و باعث شد که ايشان را 7 روز بازداشت کنند. در آن نوار میگويند: «شمرِ هزار و چهارصد سال پيش مرد، شمرِ امروز را بشناس، شمرِ امروز موشه دايان است.» من آن نوار را آوردم فريمان. ايشان بعداً فراموش کردند که به من گفتهاند نوار را بياور. من دو نوار آوردم که يکی همان بود و ديگری سخنرانی قديمیتری به نام «تحريفات در واقعه تاريخی کربلا». در آن نوار که الآن با عنوان «حماسه حسينی» چاپ شده، خطاب به روضهخوانان میگويند: اگر تو راست نگويی و روضه دروغ بخوانی، والله ارزش امام حسين را پايين میآوری و گناه کردهای؛ والله حرام است. مردم در فريمان به من گفتند: هادی! نواری را که آقای مطهری در آن آخوندها را خراب کرده، بده! وقتی ايشان آمدند فريمان، ما داشتيم همان نوار را گوش میکرديم. گفتند: کی اين نوار را آورده؟ جواب دادند: هادی. ايشان گفتند: هادی سرش برای اين کارها درد میکند!
بحرین متعلق به ایران است
سند ساواک:
موضوع: مکتبالرضا
در ساعت 9 روز 6/4 جلسه مکتبالرضا در خیابان فرح شمالی، خیابان پالیزی، خیابان نراقی، پلاک 13 تشکیل گردید. در اين جلسه شيخ مرتضی مطهری درباره رسالت حضرت رسول(ص) صحبت کرد و در ضمن گفتار خود اظهار داشت: در آن زمان پيغمبر اسلام مبلّغينی به کشورها فرستاد و يک نفر را هم به بحرين فرستاد و معلوم میشود در زمان پيغمبر بحرين مال ايران بوده و اکنون هم مال ايران است و در بيشتر کتب تاريخ اين مطالب نوشته شده است و با اينکه حکام آن از شيوخ عرب زبان بودهاند معهذا در تمام ادوار تاريخ، بحرين متعلق به ايران بوده و خواهد بود[7].
اين فتوای حضرت آيتالله خمينی است
سند ساواک:
ساعت 13 روز 11/9/48 در مسجد هدايت واقع در لالهزار، مطهری واعظ پس از اداء نماز ظهر روز مزبور مشغول وعظ گرديد و ضمن گفتن يک مسئله شرعی، يکی از مستمعين سؤال مینمايد: اين مسئله فتوای کيست؟ مطهری اظهار داشت: فتوای حضرت آيتالله خمينی است، که ناگهان حضار با صدای بلند سه مرتبه صلوات فرستادند.
نظريه منبع: به نظر میرسد مطهری با تبانی قبلی با سؤال کننده عمداً مبادرت به گفتن کلمه «خمينی» با نهايت احترام و القاب نموده است[8].
بازداشت اشتباهی به خاطر فعالیتهای حسینیه ارشاد
حجتالاسلام علی دوانی: [مدتی بعد از کنارهگیری شهید مطهری از حسینیه ارشاد] شنیدم آقای مطهری توسط ساواک دستگیر و چند روزی در زندان انفرادی بوده و بعد هم آزاد شده است. یک هفته بعد در یک مجلس مهمانی، آقای فلسفی از شهيد مطهری پرسيد: جريان بازداشت شما چه بود؟ استاد شهيد گفت: هيچ! آمدند خانه و مرا بردند و 24 ساعت يا 48 ساعت (ترديد از من است) در زندان انفرادی نگاه داشتند، به طوری که تصور کردم قصد اعدامم را دارند، چون برخورد بسيار بدی داشتند. سپس مرا آوردند برای بازجويی. اولين سؤال بازجو اين بود که خوب، شما در حسينیه ارشاد چه میکنيد و اين چه اوضاعی است که به وجود آوردهايد؟ چرا دست از اين کارها بر نمیداريد؟ گفتم: «من» در حسينیه ارشاد چه میکنم؟ بازجو گفت: بله، شما. گفتم: من يک سال است که ديگر در حسينیه ارشاد نيستم. بازجو گفت: عجب! پس شما حالا کجا هستيد؟ گفتم: مدتهاست که در مسجد الجواد هستم، چطور شما اطلاع نداريد؟ بعد از چند سؤال ديگر، معذرت خواستند و گفتند: شما آزاد هستيد، میتوانيد تشريف ببريد.
از اين نقل، همه خنديدیم. من پرسيدم: واقعاً ساواک اطلاع نداشته است يا فيلم بازی میکردند و خود را به نفهمی میزدند؛ يعنی تا اين حد از مرحله پرت هستند؟ استاد گفت: نمیدانم، واقعاً همين بود[9].
ناراحتی از تعطیل شدن نماز جماعت سيدعلی خامنهای
سند ساواک:
موضوع: مرتضی مطهری
ياد شده، از اينکه نماز جماعت سيدعلی خامنهای را در مشهد تعطيل کردهاند به شدت ناراحت شده و اظهار داشته: همه مراکز حساس را که اثری دارد میبندند و دعای ندبه کافی را رواج میدهند. انسان متحير میماند چه کند و چه بگويد. وی گفت: سيدعلی خامنهای از نمونههای ارزندهای است که برای آينده موجب اميدواری است و در اين مدت کوتاه در مشهد کارهای پرثمری انجام داده که يکی از آنها جمع کردن جوانان روشنفکر و بيدار بوده و به همين جهت وی مورد توجه خمينی هم واقع شده و خمينی دستور داده که هواخواهان وی، خامنهای را حمايت کنند[10].
یأس و ناامیدی از فضای اختناق کشور
موضوع: مرتضی مطهری
روز 23/2/54 دکتر محمد مفتح در اتاق مرتضی مطهری واقع در دانشکده الهيات و معارف اسلامی دانشگاه تهران حضور داشت و صحبت از اين بود که تعدادی از نسخههای مرامنامه حزب رستاخيز را در اين دانشکده بين دانشجويان پخش کردهاند، لکن در وسط هر نسخه، اعلاميهای از خمينی ضميمه بوده و بدين وسيله اعلاميهها را به دست دانشجويان رسانيدند. مطهری از اين عمل اظهار شادی نمود و بر مبتکر اين عمل آفرين گفت و افزود: اين بازیها اگر در صد سال قبل میبود ممکن بود عدهای به راستی آن را بپذيرند و قبول کنند اما در شرايطی که ديده میشود و در زمان ما اين خيمهشببازیها چه اثری میتواند داشته باشد جز تضييع وقت و پول؟ دکتر مفتح از اينکه دکتر سيدمحمد بهشتی را مدتی زندانی کردهاند و جلسه او را که به نام تفسير قرآن اداره میشد، تعطيل نمودهاند به سازمان امنيت بد میگفت و ادامه داد: تمام درهای اميد را بستهاند و تنها جلسهای که مورد نظر بود، جلسه دکتر بهشتی بود که آن را هم تعطيل نمودهاند و ديگر اميدی به جایی نيست. سپس مرتضی مطهری اظهار کرد: اگر آنچه میگويند راست باشد، خوب است انسان از اين مملکت بيرون رود و از اين فضای پراختناق بگريزد و در سرزمينی آزاد و راحتتر زندگی کند و از اين همه رنج روحی خود را برهاند و چون فرار و خروج هميشگی ممکن نيست، نبايد دست روی دست گذاشت و بیکار نشست. آنگاه دکتر مفتح استاد دانشگاه پرسيد: چه کار بايد کرد؟ کاری از ما برنمیآيد. مطهری جواب داد: البته از ما کاری به طور مستقيم برنمیآيد، چون روی افرادی مانند ما حساسيت دارند و مواظب هستند و از هر اقدامی سازمان امنيت جلوگيری میکند. اما بايد به طور غيرمستقيم کار کرد؛ به اين معنی که افراد روشنفکر و خوش استعدادی را که گوشه و کنار میتوانيم پيدا کنيم و هنوز سازمان روی آنها حساسيت ندارد، به مسائل مقتضی آنها را آماده کنيم تا ترتيب جلسات و سخنرانیها را بدهند و مخصوصاً نسل جوان را دور خود جمع کنند و بعد در جهت فکری آنها را راهنمايی کنيم و مطالبی که ما خود نمیتوانيم با جوانان در ميان بگذاريم، آنها بگذارند و در واقع گرداننده فکری جلسات، ما باشيم…[11]
گزارش تحلیلی ساواک از فعالیتهای سیاسی استاد
درباره: شیخ مرتضی مطهری، رئیس دپارتمان فلسفه دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران.
… نتيجه حاصله از تجزيه و تحليل اقدامات شيخ مرتضی مطهری حاکی از آن است که ياد شده از سال 42 تاکنون همواره در صدد آن بوده که به انحاء مختلف و با زيرکی خاص، به اقدامات روحانيون افراطی در مخالفت با رژيم دامن زده و ضمن سخنرانیهای خلاف و از طريق فعاليتهای جنبی از جمله تأليف کتاب،عناصر متعصب مذهبی را نسبت به رژيم و انقلاب سفيد هرچه بيشتر بدبين نموده و آنان را به سوی فعاليتهای ضد امنيتی سوق دهد.
پس از جلوگيری از تشکيل جلسات حسينیه ارشاد که قريب به اتفاق شرکتکنندگان آن دانشجويان دانشگاهها و مدارس عالی بودند، مشاراليه تصميم گرفته که به سمپاشیهای خود در بالای منبر ادامه دهد و به اين ترتيب اگر اين امکان را نداشت که دانشجويان را به حسينيه ارشاد بکشد، خود به ديدن آنها رفته و از آن پس با برنامهای پيگير، در جلساتی که در مساجد و نمازخانههای دانشگاهها و مدارس عالی برقرار میگرديد، جهت دانشجويان اين مراکز سخنرانی کرده است تا بتواند اقدامات سوء خود را دنبال نمايد.
نظريه: با عرض مراتب بالا و اينکه اولاً دستگيری روحانی ياد شده موجبات بزرگ شدن وی و بالا رفتن وجهه او در بين عناصر متعصب مذهبی و دانشجويان افراطی خواهد شد؛ ثانياً قرار گرفتن اين شخص در رأس گروه فلسفه دانشکده الهيات و اصولاً وجود وی در دانشگاه، با توجه به مقاصد سوء اين شخص، به هيچ وجه به مصلحت نمیباشد؛ ثالثاً ادامه سخنرانیهای مشاراليه در محافل مذهبی صحيح نيست؛ علیهذا مستدعی است در صورت تصويب، اولاً به اداره کل چهارم اعلام شود که ادامه خدمت نامبرده در دانشگاه تهران به مصلحت نيست، ثانياً با همکاری شهربانی کشور از ادامه سخنرانیهای وی ممانعت به عمل آيد و مراقبت از او کماکان ادامه يابد. موکول به رأی عالی است.
به عرض تيمسار رياست ساواک رسيد. تاريخ 20/3/54
نصيری، ریاست ساواک: موافقت میشود. حضوراً در مورد اين قبيل افراد مذاکره نماييد[12].
[1]– نیم قرن خاطره و تجربه، ص 190. (این اتفاق در سال 1333 رخ داده است.)
[2]– همان، ص 137.
[3]– استاد مطهری از نگاه خانواده، ص 53.
[4]– پارهای از خورشید، ص 493-492.
[5]– استاد شهید به روایت اسناد، ص 111-110.
[6]– کتاب ماه فرهنگی تاریخی یادآور، سال سوم، شماره ششم، هفتم و هشتم، تابستان، پاییز، زمستان 1388 و بهار 1389، ص 162.
[7]– استاد شهید به روایت اسناد، ص 129.
[8]– همان، ص 138.
[9]– خاطرات من از استاد شهید مطهری، ص 86-85.
[10]– استاد شهید به روایت اسناد، ص 224-223.
[11]– همان، ص 252-251.
[12]– همان، ص 257.