ملاقات و خلوت با حاج سیدهاشم حداد[1]
آیتالله سیدمحمدحسین حسینی طهرانی: مرحوم مطهری با حقیر سوابق دوستی و آشنایی دیرین داشت و ذکر مبارک حضرت آقا [سیدهاشم حداد] با وی کم و بیش – نه کاملاً – به میان آمده بود و اینک که آقا از کربلا به تهران آمدهاند، ایجاب مینمود که این دوست دیرینه نیز از محضرشان متمتّع گردد. روی این اصل، بنده جناب مطهری را خبر کردم و ایشان در بنده منزل، احمدیه دولاب تشریف آوردند و در مجلس عمومی ملاقات انجام شد و سؤالاتی نیز از ناحیه مرحوم مطهری شد که ایشان پاسخ دادند. مرحوم مطهری شیفته ایشان شد و کأنّه گمشده خود را اینجا یافت و سپس مرتبه دیگر آمد و باز ساعتی در این اتاق عمومی بیرونی با هم سخن و گفتگو داشتند.
آنگاه صدیق ارجمند، مرحوم مطهری به بنده گفت: آیا ممکن است حضرت آقا به من یک ساعتی وقت بدهند تا در خلوت و تنها با ایشان ملاقات داشته باشم؟ عرض کردم: اشکال ندارد، ایشان وقت میدهند و مکان خلوت هم داریم.
به حضرت آقا عرض کردم، فرمودند: مانعی ندارد؛ بیاید و هر سؤالی که دلش میخواهد، بکند. در بالای بام منزل اتاق کوچکی برای اثاثیه و لوازم بام معمولاً بنا میکنند؛ حقیر مکان خلوت را آن اتاق قرار داده و ساعتی را آقا معیّن فرمودند برای فردا که بیاید و ملاقات خصوصی داشته باشیم.
در موعد مقرر، مرحوم شهید مطهری آمدند و ما با حضرت آقا آنها را به بام بردیم و برای آنکه احیاناً کسی به بام نرود، حتی از اطفال و افراد بیخبر از رفقا و دوستان، در وقت پایین آمدن، در بام را از پشت قفل نمودم.
در اینجا مرحوم مطهری آنچه میخواهد، از سؤالهای انباشته و کهنه و جواب داده نشده از ایشان میپرسد. چون ساعت به سر رسید و آقا پایین آمدند و مرحوم مطهری پشت سرشان بود، من دیدم مطهری به قدری شاد و شاداب است که آثار مسرّت از وجناتش پیداست.
آنچه میان ایشان و حضرت آقا به میان رفته بود، من نه از حضرت آقا پرسیدم و نه از آقای مطهری، و تا این ساعت هم نمیدانم. ولی مرحوم مطهری هنگام خروج، آهسته به حقیر گفتند: این سید حیاتبخش است.
ناگفته نماند که روزی مرحوم مطهری به حقیر گفتند: من و آقا سیدمحمد حسینی بهشتی در قم در ورطه هلاکت بودیم، برخورد و دستگیری علامه طباطبایی ما را از این ورطه نجات داد.
حالا این کلام مرحوم مطهری درباره حضرت حاج سیدهاشم که «این سید حیات بخش است» هنگامی است که حضرت علامه هم حیات دارند، و از آن وقت تا ارتحالشان – که در روز هجدهم محرم الحرام 1402 هجریه قمریّه واقع شد – شانزده سال فاصله است. تازه علامه پس از مرحوم مطهری لباس بدن را خلع و به جامه بقا مخلّع گشتند.
مرحوم مطهری باز پس از مراجعت حضرت آقا از مشهد مقدس، ساعتی دیگر ملاقات خصوصی و خلوت خواستند که آن هم به همین نحوه و کیفیت برگزار شد. باز هم حقیر از رد و بدلهای آنان اطلاعی ندارم، ولی همینقدر میدانم که در این جلسه مرحوم مطهری از حضرت ایشان دستورالعمل خواسته بود و ایشان هم دستوراتی به او داده بودند.
مرحوم مطهری از بنده عکس و تصویر آقای حداد را خواست تا در اتاقش بگذارد و نصب کند. من به او گفتم: تصویر ایشان را به شما میدهم ولی نزد خود نگه دارید و در اتاق نصب نکنید و به جای آن تصویر مرحوم قاضی را نصب نمایید؛ چرا که آقا حاج سیدهاشم مرد ناشناختهای است و شما مرد سرشناس، و رفت و آمد با همه طبقات دارید؛ چنانچه تصویر ایشان را ببینند، برای آنها مورد سؤال واقع میشود که این مرد کیست و به چه علت در اینجا آمده است؟ در آن وقت هم برای شما ضرر دارد و هم ایشان نمیپسندند که نامشان مشهور گردد. اما تصویر مرحوم قاضی چنین نیست. حقیر که یک روز منزل آن مرحوم رفته بودم، دیدم سه عکس در اتاق خود نصب کردهاند: تصویر مرحوم پدرشان آقا شیخ محمدحسین مطهری و تصویر مرحوم حاج شیخ میرزا علی آقا شیرازی و تصویر مرحوم آیتالله حاج میرزا سیدعلی آقا قاضی طباطبایی (قدّس الله اسرارهم و اعلی الله درجتهم و مقامهم جمیعاً).
در سفری هم که مرحوم مطهری به اعتاب عالیات مشرف شدند، نشانی منزل آقا حاج سیدهاشم را بنده به ایشان دادم و در کربلا دو بار به محضرشان مشرف شدهاند، یک بار ساعتی خدمتشان میرسند و بار دوم روز دیگر صبحانه را در آنجا صرف مینمایند.
مرحوم مطهری در مراجعت از این ملاقاتها بسیار مشعوف بودند و میفرمودند: در یک بار که خدمتشان بودم، از من پرسیدند: نماز را چگونه میخوانی؟ عرض کردم: کاملاً توجه به معانی کلمات و جملات آن دارم. فرمودند: پس کی نماز میخوانی؟ در نماز توجهت به خدا باشد و بس! توجه به معانی مکن!
انصافاً این جمله ایشان حاوی اسرار و دقایقی است و حق مطلب همینطور است که افاده فرمودهاند[2].
به دنبال استاد عرفان عملی
دکتر علی مطهری؛ فرزند استاد: ایشان در حدود سال 1350 خوابی میبينند و در آن خواب، کسی به ايشان معرفی میشود. ايشان از علامه طباطبايی در اين مورد سؤال میکنند و علامه میفرمايند: فرد مورد نظر، آقای سيدمحمدحسين طهرانی است. از آن زمان بود که شهيد مطهری با مرحوم آقای طهرانی مراوداتی داشتند. البته قبل از آن نيز استاد مطهری ايشان را دورادور میشناختند. سن آقای طهرانی حدود هشت سال کمتر از شهيد مطهری بود[3]. شهيد مطهری در مقابل هر کسی خضوع نمیکردند، اما در مقابل مرحوم آقای طهرانی خاضع بودند و احترام خاصی برای ايشان قائل بودند. البته قطعاً همه نقطه نظرات اجتماعی و سياسی آقای طهرانی را نمیپذيرفتند[4].
اوج گیری گرایش به عرفان عملي
حجتالاسلام سیدهادی خسروشاهی: مسئله سير و سلوک مرحوم شهيد مطهری و گرايش او به عرفان، طبعاً رابطه مستقيم با همان بينش و کتب فلسفی و اساتيدی داشت که نزد آنان فلسفه را خوانده بود و در همين زمينه هم مرحوم مطهری به کاوش و تحقيق مشغول بود و هر جا اسمی از اهل سير و سلوک میشنيد، به سراغ او میرفت و برای همين منظور چند بار به من گفت که میخواهد برادرم را ملاقات کند و سرانجام هم با اشتياق فراوان به ديدار برادر بزرگم مرحوم آيتالله سيداحمد خسروشاهی، که از شاگردان برجسته و مبرّز مرحوم آيتالله حائری و آيتالله خوانساری بود و در مدت اقامت خود در حوزه علميه قم اهل سير و سلوک بود – شتافت و از حضور در جلسه و حتی گفتوگو در مسائل عرفانی لذت میبرد و حالت جذبه و شوق به او دست میداد. اين گرايش در اواخر عمرش اوج بيشتری گرفته بود و با اينکه سعی و کوشش در پنهان کردن آن داشت، ولی رنگ رخساره خبر میداد از سرّ ضمير[5].
مواظبت بر از دست ندادن حال نماز شب
دکتر حسین غفاری: در جلسهای که رجال مذهبی و سياسی از جمله آقای مفتح و برخی از گردانندگان حسينيه ارشاد حاضر بودند و جلسه مهمی بود و ظاهراً میخواستند برای دانشجويان خارج از کشور به مناسبتی پيام دهند؛ نزديک ساعت 11 شب که جلسه به جای حساسی رسيده بود، آقای مطهری بلند شده و گفته بودند: من ديگر وقت خوابم گذشته و نمیتوانم بنشينم، بايد بروم و بخوابم.
بعداً بعضیها همين را برای ايشان دست گرفته بودند که آقا حاضر نيست يک ساعت از خوابش را کم کند. مردم غافل هميشه اهل بصيرت را سرزنش میکنند. آنها نمیدانستند که ايشان حاضر نبودند حال نماز شبشان را از دست دهند و شب با کسالت در حضور خدا حاضر شوند و میخواستند توجه و حضور قلب داشته باشند[6].
آراسته کردن خود برای نماز
حجتالاسلام محمدرضا فاکر: آقای مطهری به نمازشان خيلی اهميت میدادند و وقتی میخواستند نماز بخوانند، با لباس خانه نماز نمیخواندند. ما معمولاً وقتی نماز میخوانيم، خصوصاً نماز صبح، از رختخواب که بر میخيزيم، با همان لباس خانه نماز صبح را میخوانيم. اما ايشان صبح که میخواستند نماز بخوانند، لباس میپوشيدند و عمامه بر سر میگذاشتند و خودشان را برای نماز میآراستند. شايد اين کار بدين سبب بود که میخواستند از همان آغاز که لباس میپوشيدند، آمادگی روحی پيدا کنند. اين حالت آمادگی قبل از نماز، مسلماً تأثير روحی بسزايی دارد[7].
در عالم ديگری بودند
سیدمحمود مدنی؛ راننده استاد: گاهی اوقات کنار رودخانه میرفتيم. آن وقت، نزديکیهای مغرب، کنار آب زلال، استاد بنا میکردند به زمزمهخوانی. هوا خنک بود و کس ديگری هم نبود. استاد اول پيشخوانی میکردند، بعد اذان میگفتند. صفای خاصی داشت. اصلاً ايشان در عالم ديگری بودند. مخصوصاً شبهای جمعه؛ شبهای جمعه اگر در اتومبيل مینشستند و مشغول دعا خواندن میشدند، هر چه با ايشان حرف میزدی متوجه نمیشدند. اصلاً خودشان نبودند.
يک روز همان طور که میرفتيم، در شهر تهران گم شديم. به هر طرف که میرفتم، باز از همان جای اولم سر در میآوردم. در حدود نيم ساعت تمام میگشتم، اما استاد متوجه نبودند. بعد که دعايشان تمام شد، گفتند: کجا هستيم؟[8]
توجه به کیفیت عبادت
دکتر علی مطهری؛ فرزند استاد: قبل از خواب شب، حدود يک ربع قرآن تلاوت میکردند. تهجّد نيمهشب هم داشتند. معمولاً نماز شب ايشان ترک نمیشد. حتیی يک محل ثابت برای نماز شب داشتند. در آنجا تابلوی «الله» با نئون سبز رنگی داشتند که در هنگام نماز شب آن را روشن میکردند و يک حال خيلی عرفانی و معنوی داشتند. گريه و انابه هم داشتند.
در خصوص عبادات، ايشان معتقد بود که عبادت چيزی نيست که بگوييم هر چه بيشتر بهتر، بلکه امری کاملاً کيفی است. میفرمودند: سعی کنید وقتی به عبادت بپردازيد که نشاط عبادت داريد و هنگام خستگی و ملال سراغ عبادت نرويد. هميشه ايشان ذکر میگفتند. خصوصاً وقتی که در اتومبيل بودند و کار ديگری نمیتوانستند بکنند اين ذکر را مرتباً تکرار میکردند: «افوّض امری الی الله ان الله بصير بالعباد». من خودم که گاهی ايشان را اين طرف و آن طرف میبردم، دائماً اين ذکر را از ايشان میشنيدم[9].
اهل دعا و توسل
آیتالله طاهری خرمآبادی: استاد اهل دعا و توسل بودند. يکی از دوستان نقل میکرد: شبی به شهيد مطهری خبر دادند که آقای منتظری را به ده سال زندان محکوم کردهاند يا قرار است که محکوم کنند (يادم نيست). استاد خيلی ناراحت شدند و گفتند: برايم قرآن و مفاتيح بياوريد، و آنگاه با توجه، دعای توسل را خواندند[10].
عدم تظاهر به تقدس
آيتالله مهدوی کنی: مرحوم مطهری تظاهر به تقدس نمیکرد. شايد اکثر ماها نمیدانستيم اهل تهجد است، ولی خانم ايشان ذکر میکرد که اتاق خاصی داشت. شبها گاهی صدای نالههای او را میشنيديم. در دل شب قرآن میخواند. «و قرآن الفجر انّ قرآن الفجر کان مشهودا»[11].
اذکار روزانه
سعيده مطهری؛ فرزند استاد: بدون اينکه مستقيماً با من حرف بزنند، به صورت مثالهای ساده و پرمعنا مرا به تقوا و فضيلت دعوت میکردند. اگر من از مسائل مادی حرف میزدم و يا بعضاً شکايتی میکردم، با صدای آرام اين شعر را برايم میخواندند:
اگر لذت ترک لذت بدانی دگر لذت نفس لذت نخوانی
مناجاتهای شبانه و نمازهای ايشان حالت عجيبی داشت. گاه با خود زمزمه میکردند: تو خود حجاب خودی حافظ از ميان برخيز.
قبل از خواب حدود 20 دقيقه قرآن میخواندند و حدود ساعت 10 میخوابيدند. هر شب «مسبّحات» را يعنی سور حديد، حشر، صف، جمعه، تغابن و سوره «سبّح اسم ربک الاعلی» را – که میفرمودند سوره اميرالمؤمنين(ع) است- قبل از خواب تلاوت میکردند. هنوز زمزمه بعضی از آيات او در گوشم هست مثل اين آيه سوره حشر: «… کی لايکون دولةبين الاغنياء منکم و ما آتيکم الرسول فخذوه و ما نهيکم عنه فانتهوا …». حالات نيمهشب بخصوصی داشتند به گونهای که اگر بعضاً ما داخل اتاق ايشان میرفتيم تا چيزی برداريم (مثلاً کتابی از بچهها آنجا میماند) ايشان اصلاً متوجه نمیشدند[12].
کوک کردن ساعت برای نماز شب
دکتر علی مطهری؛ فرزند استاد: در آن شبی که ايشان به شهادت رسيدند، پس از آنکه ما از محل ترور و بيمارستان با هزار حسرت و اندوه به منزل بازگشتيم، ساعت 5/2 بعد از نيمهشب بود که زنگ ساعت از اتاق ايشان به صدا درآمد؛ معلوم شد که استاد برای اقامه نماز شب، قبلاً ساعت را کوک کرده بودند[13].
مشکوک شدن یک مأمور به روشن شدن چراغ در نیمهشب
سعيده مطهری؛ فرزند استاد: پس از نماز، خصوصاً نماز مغرب و عشا، سجدههای طولانی داشتند و در آخر قنوت هميشه اين دعا را میخواندند: «افوّض امری الی الله ان الله بصير بالعباد».
يکی از مأموران شهربانی رژيم پهلوی که مسئوليت حفاظت از منزل يکی از مهرههای رژيم طاغوت را به عهده داشت، شبی درصدد برمیآيد که بداند چرا در ساعتی معين چراغ اتاق پدرم که مشرف به کوچه است، روشن میشود. از اين رو دقيقاً اوضاع را زير نظر میگيرد. او پشت پنجره صدای مناجات و عبادت ايشان را میشنود. آنقدر اين صدا و اين لذت وصل برای او شيرين میآيد که شبهای ديگر ناخواسته به سوی اين اتاق کشيده میشود[14].
تقیّد به عبادت
آيتالله موسوی اردبيلی: تعبّد و نماز شب ايشان هيچگاه ترک نمیشد. من بارها با ايشان بودم و میديدم که هر شب قبل از خواب، مقداری قرآن میخواند. من در تمام عمرم آيات ]عظام[و فقها و آدمهای خوب زيادی را ديدهام، اما کسی که به قدر ايشان نسبت به خود عبادت، وقت عبادت و حضور قلب در عبادت مقيّد باشد، نديدهام[15].
حال او در عبادت، انسان را مجذوب میکرد
حجتالاسلام سيدمحمدباقر حجتی: روزی به مسجد درآمدم. استاد، با اينکه هوا گرم بود، با عمامه و قبا و عبا در حال اقامه نماز بودند. واقعاً نماز اقامه میکردند. شايد به علت آنکه با تمرکزی عجيب و خضوع و خشوعی جالب توجه نماز میخواندند، به هيچوجه متوجه ورود من نشدند. استاد نماز را به گونهای آميخته با توجه و خضوع برگزار میکردند که حالت ويژه ايشان مرا به خود مجذوب ساخت.
به جای اينکه به ايشان اقتدا کنم، مشغول تماشای نمازشان شدم. تا از نماز فارغ شدند، ادعيه و تعقيبات و تسبيحات را ادامه دادند. حالی که از پشت سر در نماز ايشان به وضوح احساس میکردم، غيرقابل توصيف است. گویا قيامت و احوال آن را شهود میکردند و حالت و خشيتی که ويژه علمای واقعی و خدا آشناست، حتی از قفا در قد و بالای آن سرو سهی، انسان را مجذوب خود میساخت[16].
تقیّد به نماز شب
غلامرضا کریمی؛ راننده استاد: از همه رفتارهای آقا، تقيّد ايشان به نماز شب برايم خاطرهانگيزتر است. يادم هست که دو ماه در مشهد بوديم و آقا کتاب «علل گرايش به ماديگری» را مینوشتند. من جزوههای آقا را به دستور ايشان برای حضرت آيتالله خامنهای میبردم. آقای مطهری جايی را در نزديکی ميدان عدل پهلوی (عدل خمينی) اجاره کرده بودند. ساعت سه نيمه شب، مرا صدا میزدند و با هم به حرم میرفتيم. آقا نماز شب میخواندند و بعد از اذان صبح که نماز صبح را میخوانديم، به خانه برمیگشتيم. به ياد ندارم که حتی يک شب، نماز شب ايشان ترک شده باشد. گاهی میشد که بعد از سخنرانی در شهری، تا ديروقت جواب سؤالات را میدادند و واقعاً به شدت خسته میشدند، اما امکان نداشت خواب بمانند و حتماً مدتی پیش از اذان بيدار میشدند و نماز شب میخواندند[17].
خواندن دعای سمات در هر عصر جمعه
آیتالله محمد واعظزاده خراسانی: مطهری به واقع یک انسان متقی و متعبد بود. یادم نمیرود که بارها در قم و بعداً هم در تهران میدیدم که عصر روزهای جمعه مقید بود دعای سمات را بخواند. مکرر دیدم از جلسه برمیخاست، مفاتیح پیدا میکرد، در گوشهای مینشست و دعا را میخواند[18].
گریههای ایشان را فراموش نمیکنم
آیتالله ابراهیم امینی: آن شهيد در يک ماه رمضان به نجفآباد تشريف آورده بودند؛ من هنوز گريههايی که ايشان بعد از نماز شب در کنار حجره مدرسه نجفآباد میکردند، فراموش نمیکنم[19].
من به حال آقای مطهری غبطه میخورم
حضرت آیتالله خامنهای: مرد بسيار دقيق و ظريفی بود و به شدت تحت تأثير هيجانات عرفانی و معنوی قرار داشت. با ديوان حافظ و اشعار عرفانی مأنوس بود. با قرآن زياد مأنوس بود. تصور میکنم اين طور بود که اگر هر شب مقداری قرآن نمیخواند، نمیخوابيد. البته اين را من در تعدادی از سفرهايی که با ايشان به مشهد داشتم، يا با هم به فريمان رفته بوديم، يا در مشهد که با ايشان بودم (با هم بيتوته کرده بوديم) ديده بودم. اهل تهجد بودند و نماز شب باحالی میخواندند. تربيتهای رجال معنوی که روی ايشان اثر داشته، برايشان خيلی جالب بود؛ مثل مرحوم ميرزا علی آقا شيرازی، که عکس اين مرحوم را در اتاقشان زده بودند و با يک حالی هم از ميرزا علی آقا ياد میکردند. من به حال آقای مطهری غبطه میخوردم؛ زيرا واقعاً اين لطفی که خداوند در حق ايشان کرده، يک چيز عجيبی است[20].
میل به ریاضت و عبادت و عرفان
حضرت آیتالله خامنهای: ايشان هنگامی که به مشهد میآمدند، گاهی اوقات به منزل ما وارد میشدند. البته ايشان در مشهد آشنا داشتند و جا و مکان هم داشتند، منتها به خاطر علاقهای که من به ايشان داشتم و خودشان هم اين علاقه من را میدانستند، مستقيماً به منزل ما میآمدند. اتاقی که ايشان شبها میخوابيدند، با يک در فاصله داشت با اتاقی که من میخوابيدم. ايشان هميشه وقت خواب، مقيّد بودند به خواندن قرآن. نيمه شب صدای ايشان را میشنيدم که در هنگام تهجد و خواندن نماز شب گريه میکردند. البته نماز شبخوان زياد داريم، اما نماز شبخوانی که در آن نيمهشب با آن حال اشک بريزد و گريه کند، کم داريم. بعدها از دوستان قديمی ايشان مثل آقای منتظری و ديگران شنيديم که اين بزرگوار از همان زمان طلبگی هم نماز شب میخوانده و اهل تهجد بوده.
يک شب ايشان در منزل ما بود. نصف شب از صدای گريه ايشان، خانواده ما از خواب پريده بودند. البته اول ملتفت نشده بودند صدای کيست، اما بعد فهميدند که صدای آقای مطهری است.
اين بزرگوار هر شب مقيّد بود که قبل از خواب قرآن بخواند، عادت ديرينی بود که آن را ترک نمیکرد. اهل نافله و اهل توجه در حال نماز بود. يک وقتی در حالت دل گرفتگی، به من و يکی از دوستانمان که در منزل ايشان بوديم و صحبت میکرديم، گفت: من دوست دارم که بروم قم و مشغول رياضت و عبادت و عرفان بشوم؛ اين کشش روحی او بود[21].
نماز شب، روح انسان را تازه میکند
آیتالله منتظری: وقتی که با ايشان در مدرسه فيضيه هممباحثه بوديم، خيلی به عبادت و تهجد و نماز شب اهميت میداد و مقيّد بود که نماز شب را بخواند و هميشه به من میگفت که نماز شب به انسان معنويت میدهد و روح انسان را تازه میکند. من قدری تنبلی میکردم و بيشتر هم عذر میآوردم که چشمم تراخم دارد و دکتر به من گفته که آب کثيف به چشمت نزن و آب حوض مدرسه فيضيه کثيف است و من نمیتوانم به چشمم بزنم، من بايد صبر کنم صبح شود و به لب رودخانه بروم و آنجا وضو بگيرم. (البته مدرسه فيضيه راهی داشت که به لب رودخانه میرفت.)
خلاصه هميشه ايشان در مسئله نماز شب با من کلنجار میرفت و من هم طفره میرفتم. شبی در حجره خوابيده بودم (حجره ما جدا بود ولی غذا و چيزهای ديگرمان با هم بود.) من همانطور که خوابيده بودم، خواب ديدم که خوابم و در عالم خواب (دوم) کسی در زد و مرا بيدار کرد. گفتمش که هستی؟ گفت: من عثمان بن حنيف هستم (عثمان بن حنيف از اصحاب علی(ع) است که از طرف آن حضرت استاندار بصره بوده است.) من تعجب کردم که خدايا! عثمان بن حنيف، زمان حضرت علی(ع) بوده. خلاصه در را باز کردم. گفت که حضرت علی(ع) مرا فرستاده و دستور داده بلند شو، نماز شب بخوان و تنبلی نکن، و کاغذ کوچک مستطيل شکل 2 در 3 سانتی را هم به من داد، که در کاغذ نوشته شده بود: «هذه برائةلک من النار» که اين کاغذ به خط سبزی نوشته شده بود، يعنی: «اين برائتی است برای تو از آتش جهنم». اين کاغذ را به من داد و رفت. من همانطور که در فکر بودم که خدايا! عثمان بن حنيف زمان حضرت علی(ع) بوده، ما که زمان حضرت علی(ع) نيستيم، در همين اثنا بود که کسی در زد و مرا از خواب بيدار کرد (که البته حالا از خواب اول بيدار شدم). ديدم آقای مطهری است. گفت: تو که بهانه میآوردی که آب مدرسه فيضيه کثيف است، من آفتابه را از رودخانه پر کردم، ديگر بهانهای نداری، پاشو نماز شب بخوان. گفتم: پس معلوم میشود که شما عثمان بن حنيف هستی! تعبير اين خواب خيلی جالب بود[22].
طفيل هستی عشقند آدمی و پری
حجتالاسلام دکتر محمد مطهری: در منزل، هر یکی دو سال يک بار ايشان صدای افراد خانواده را ضبط میکردند. نکته به ياد ماندنی اين بود که هرگاه از خود ایشان میخواستند که صدايشان را ضبط کنند، هميشه با اذان آغاز میکردند و بعد اشعاری درباره عشق الهی، مرگ و بیارزشی دنيا میخواندند. بعضی از اين اشعار که صدايشان هم موجود است، اينهاست:
طفيل هستی عشقند آدمی و پری
ارادتی بنما تا سعادتی ببـــری
تا آنجا که میگويد:
به يمن همت حافظ اميد هست که باز
اری اســامر ليلاي ليلةالقمــر
و يا:
دريغا پس از ما بســـی روزگار
برويد گل و بشکفـــد نوبهــار
تا آخر اشعار.
باز در همين بُعد معنويت، خوب است اشاره کنم که شهيد مطهری به طور شفاهی وصيت کرده بودند که وقتی جنازه مرا از زمين بلند میکنيد، نوار سوره تکوير عبدالباسط و اذان آقای صبحدل را (البته یک اذان دیگر ایشان، نه اذانی که رادیو پخش میکند) بگذاريد، و هر دو را در يک نوار آماده کرده بودند. البته چون ایشان به طور ناگهانی از میان ما رفتند، کسی این وصیت را به یاد نداشت و اجرا نشد[23].
[1]– تاریخ این ملاقات، سال 1345 میباشد.
[2]– روح مجرد، ص 162-159.
[3]– استاد مطهری از نگاه خانواده، ص 41.
[4]– همان، ص 43.
[5]– مصلح بیدار، ج 1، ص 304.
[6]– همان، ص 361.
[7]– همان، ص 379.
[8]– همان، ص 417.
[9]– روزنامه کیهان، 12و13 اردیبهشت 1377.
[10]– پارهای از خورشید، ص 354.
[11]– پیام زن، سال هفتم، شماره 74، اردیبهشت 1377، ص 38.
[12]– فصلنامه شورای فرهنگی و اجتماعی زنان، سال سوم، شماره 10، زمستان 1379، ص 55-54.
[13]– همان، ص 55.
[14]– همان.
[15]– نامه مفید، سال پنجم، شماره 17، بهار 1378، ص 5.
[16]– روزنامه اطلاعات، شماره 24739، 12 اردیبهشت 1389.
[17]– ماهنامه شاهد یاران، شماره 5 و 6، فروردین و اردیبهشت 1385، ص 59.
[18]– سه گفتار پیرامون استاد شهید مطهری، ص 152.
[19]– مصلح بيدار، ج 2، ص 108.
[20]– همان، ص 311.
[21]– همان، ص 320-316.
[22]– همان، ص 336-335.
[23]– استاد مطهری از نگاه خانواده، ص 63.