در سوره مبارکه بقره می‌فرماید: لا اِکراهَ فِی الدّینِ قَد تَبَیَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَیِّ. در توضیح و تفسیر این آیه نظرات مختلفی آمده است. بعضی گفته‌اند این همان اصل آزادی عقیده مذهبی است که امروز جزء حقوق بشر شناخته شده است، پس اسلام طرفدار آزادی عقیده است. بعضی دیگر گفته‌اند که این آیه با آیات جهاد نسخ شده است.

اسلام و آزادی عقیده

حقیقت این است که نه این آیه با آیات جهاد نسخ شده است و نه مفاد آن عین مفاد ماده اعلامیه جهانی حقوق بشر است که می‌گوید عقیده مذهبی باید آزاد باشد.

در اینجا در چند مطلب باید بحث شود:

الف. چه چیزهایی قابل اکراه و اجبار هست و چه چیزهایی نیست؟

ب. در اموری که میتوان اکراه و اجبار به کار برد و می توان طرف را آزاد گذاشت. آیا آزادی مطلقاً محترم و غیر قابل سلب است یا اینکه می توان در مواردی جلو آزادی را گرفت؟ آن موارد چه مواردی است؟ آزادی [در] موارد ذیل محدود میشود:

1. آنجا که آزادی فرد محل به آزادی دیگران و سلب کننده آزادی دیگران باشد در این گونه موارد میتوان بلکه باید جلو آزادی فرد را گرفت و او را مجبور کرد.

۲. در مواردی که آزادی فرد بر خلاف مصالح عالیه اجتماع باشد. دولت که حافظ مصالح عالیه اجتماع است حق دارد آزادیهایی را به نفع مصالح عاليه اجتماعی محدود کند. البته این در صورتی عملی است که در حقیقت خود ملت این تصمیم را درباره خود بگیرد، یعنی قدرت دولت ناشی و منبعث از ملت باشد و این تصمیم از نوع اراده اخلاقی فرد در مقابل مشتهيات نفسانی خویش باشد. تعیین مرز آزادی فرد و قدرت دولت یکی از مسائل اجتماعی مهم عصر ماست. نظام اجباری و مالیات اجباری از این قبیل است.

3. آنجا که حفظ آزادی فرد برخلاف مصالح مسلم شخصی خودش باشد مانند موارد تعلیم و تربیت یا بهداشت و حفظ الصحه، در این گونه موارد، هم تعلیم اجباری و هم بهداشت اجباری تجویز میشود. به قول مولوی:

طفل می لرزد از نیش احتجام                                                            مادر مشفق در این غم شادکام

افتخار دولت است که با نیروی ژاندارم هم که شده آبله و سرم ضده یفتری و کزاز و سل و غیره را به مردم می زند.

آزادی فکر یا عقیده؟

پس آزادی در حدودی است که اولاً رشد فرد و تکامل فرد را تأمین کند، مثل آزادی فکر (نه عقیده)، و دیگر مربوط است به سلیقه و ذوق و انتخاب، یعنی درباره اموری است که خوب آن امور آن است که مورد پسند باشد، مثل انتخاب لباس و مسکن و همسر و معاشر و بالاخره اموری که مطلوب از آنها خوشی و لذت آنی است و اگر نامطبوع باشد نقض غرض است (رجوع شود به ورقه های «خانواده»).

دیگر در مواردی است که هر چند خوبی بستگی به سلیقه ندارد اما مصلحت در این است که در آن امر افراد مختار و آزاد باشند و مصلحت را با اختیار انتخاب کنند، مثل همۀ موارد تربیتی، زیرا خوبی اخلاقی با اجبار سازگار نیست دیگر مواردی است که رشد و پیشرفت و تکامل مردم در این است که در آن کار آزاد و مختار باشند و اگر مصلحت آنها را به زور به آنها بدهیم هیچگاه صلاحیت استفاده از مصالح خود را پیدا نمیکنند مانند اینکه مردم باید با اراده و میل خود وکیل صالح خود را انتخاب کنند و خودشان برسند به حدی که وکیل صالح انتخاب کنند تحمیل وکیل ولو صالح اثرش این است که هیچ وقت استعداد اجتماعی مردم به فعلیت نمی رسد و تجربه اجتماعی و عقل تجربی اجتماعی پیدا نمی‌کنند.

آزادی عقیده اروپایی!

دیگر در موردی است که هر چند مربوط به سلیقه نیست و از اموری که مصلحت متوقف بر انتخاب فردی باشد و یا از اموری که رشد اجتماعی فقط در زمینه آزادی پیدا میشود نیز نمی باشد ولی قدرت تشخیصی مافوق تشخیص خود فرد وجود ندارد که صلاحیت داشته باشد تکلیف معین کند پس عقیده و فکر هر کس برای خودش باید محترم باشد. حقیقت این است که ریشه آزادی عقیده اروپایی همین قسم چهارم است، یعنی آزادی عقیدۀ اروپایی براساس نفی اعتقاد به دین و تشخیص ماوراء طبیعی است و الا با فرض اینکه افقی مافوق عقل شخصی هست منطق آزادی منتفی است.

ج. اسلام که میگوید در دین اکراه نیست از آن نظر میگوید که قلمرو عقیده و ایمان غیر از قلمرو زور است، یعنی زور بردار نیست. اسلام که می گوید «لا إكراه فی الدین» منظور از «دین» پیروی عملی فقط نیست، عمل را با ایمان توأماً می خواهد مثل قانون دول نیست که عمل مثلاً مالیات بخواهد خواه مردم ایمان داشته باشند و خواه نداشته باشند، بلکه عمل را فقط به شرط هماهنگی وجدان و قلب می پذیرد. والا اگر به فرض محال قابل اجبار بود مثل علم و سلامت، می گفت اجبار کنید.

اما طرفداران آزادی عقیده در امروز از آن جهت طرفدارند که دین و ایمان را یک امر شخصی و وجدانی و جزء عوارض زندگی می دانند، از خوبهای مطلق که با قطع نظر از پسند و خوشایند شخص خوب باشد نمی دانند، از خوبهای نسبی که خوب بودنش تابع پسند شخص است مانند موسیقی و شعر و رنگ مبل و فرش میدانند؛ برای یک نفر دیوان سعدی و برای دیگری دیوان حافظ لذت بخش است. یک نفر هم به هیچ کدام از اینها بلکه به هیچ شعر و شاعری علاقه مند نیست. البته عقیده یعنی سلیقه در این امور آزاد است؛ یکی از موسیقی غربی خوشش می آید، یکی از موسیقی شرقی یکی از فلان خواننده و دیگری از خواننده دیگر در این گونه موارد هر کس موظف است که دنبال دل خود برود اینها امور اصولی که وراء خوشایندها حقیقتی و اثری داشته باشند نیست. امور فانتزی هستند که اثرشان همان لذت موقتی است که انسان میبرد والا اگر مصلحت باشد و قابل اکراه و اجبار هم باشد چه علتی دارد که با علم و سلامت فرق داشته باشد.

اسلام، تئوری یا نقشه راه؟

د. اسلام نظیر یک تئوری که یک فیلسوف در گوشه اطاق یا زیر کرسی گفته باشد و کسی را به خود نپذیرد نیست، اسلام یک نقشه سازمان اجتماعی است که حداکثر کوشش را برای اجرا و پیاده کردن این نقشه به کار می برد.

ه. اما اصل جهاد یعنی دفاع طبیعی ترین قانون اسلام است. همان طوری که زور در قلمرو منطق کارگر نیست منطق نیز در مقابل زور اثر ندارد، زور را با زور باید جواب داد. مثل معروف که می گوید:

«یک گره شاخ از دو متر دم بهتر است» مقصود این است که در مقابل زور اعتبار کارگر نیست. به قول مُشکان طبسی:

سیف و قلم گرچه هر دو کارگشایند                                                     آنچه کند سیف با قلم نتوان کرد

«سیف» کنایه است از زور و «قلم» کنایه است از منطق و استدلال.

اما جهاد تهاجمی. اول باید دید محیط تهاجم چه محیطی است.

آزادی در محیط:

یک وقت هست خود محیط، محیط آزادی است برای عرضه داشتن هر گونه ایدئولوژی. آن طور که میگویند الآن انگلستان این طور است. در هاید پارک هر کسی هر عقیده ای را می تواند اظهار کند و تبلیغ کند. اعمال زور در این محیط‌ها منحصر است به ایجاد خفقان. یک وقت بر خود آن محیط یک قدرت اهریمنی حکمفرماست که مانع آزادی و عرض عقیده است. اینجاست که جهاد تهاجمی برای کوبیدن قدرت اهریمنی و بسط آزادی و ایجاد محیط آزاد تجویز می شود. شاید منظور آیۀ كريمة «وَ قَاتِلُوهُمْ حَتى لا تَكونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ» همین باشد که موجبات فتنه و قوه های اهریمنی را از بین ببرید و محیط را آزاد کنید.

انتخاب اسلام، اجبار یا اختیار؟

مسلمین در صدر اول نشان دادند که قدرت اهریمنی را از بین می بردند ولی مردم را به اختیار اسلام مجبور نمیکردند، مردم آزاد بودند که دین خود را داشته باشند و تحت آن شرایط که آزادیها و محدودیتها داشت از قبیل عدم لزوم جهاد، زکات و خمس، جواز خرید و فروش شراب و خوک و انجام ازدواج بر طبق سنن خود [زندگی کنند[ و یا اسلام اختیار کنند و جزیه ندهند و مانند مسلمانان اولیه بدون تفاوت بوده باشند هیچ قوم فاتحی مانند مسلمین جوانمردانه و عادلانه با اقوام مغلوب رفتار نکرد.

و. اسلام برای اهل کتاب آزادی عقیده قائل است به معنی اینکه خود آن عقاید را جرم نمیداند اما شرک را و مادیگری را جرم و قابل تعقیب و حتی اعدام میداند. از این جهت فرق است میان لامذهبی صرف یا عقیده مادیگری و میان عقیده خاص مذهبی مثل یهودیت و مسیحیت و حتی مجوسیت. رجوع شود به تفسیر المیزان، جلد ۲، صفحه ۶۵ – ۷۰.

شما مخاطبین گرامی می‌توانید برای خرید کتاب یادداشت‌های استاد مطهری، ج 1 به صفحه مورد نظر مراجعه نموده و ادامه این متن را مطالعه نمایید. 

یادداشت‌های استاد مطهری، ج 1 / ص 83 الی 88

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *