دو فصل مبارزات سیاسی استاد مطهری
مقام معظم رهبری: مبارزات سياسی مرحوم مطهری در دو فصل انجام گرفت: يک فصل مربوط میشود به سالهای 42، آن وقتی که هيئت مؤتلفه تهران ريشهدارترين و داغترين مبارزه را عليه دستگاه داشتند. بنابراين مرحوم مطهری هم جزء کسانی بود که با مؤتلفه ارتباط داشت و مبارزه پنهانی ايشان يک فصلش مربوط به آن زمان است. فصل دومش مربوط میشود به اوقات قبل از پيروزی که ايشان در جامعه روحانيت مبارز شرکت داشتند و خودشان جزء مؤسسين اين جامعه بودند. میدانيد که آن وقت در تهران در ارتباط با اجتماعات و تظاهرات مردم، راهپيمايیها و جلسات بزرگ سخنرانی، جامعه روحانيت مبارز مهمترين و عمدهترين کارها را انجام میداد. مرحوم مطهری نيز در اين جلسات شرکت داشتند و فعاليت مؤثری و نقش بسزايی ايفا میکردند[1].
حضور فعال در قيام 15 خرداد
آيتالله هاشمی رفسنجانی: من و بعضی دوستان ديگر میدانيم كه شهيد مطهری چه نقش عظيمی در حوادث محرم 42 كه منجر به انقلاب 15 خرداد يا 12 محرم شد داشتند كه بخش ناچيزی از آن را رژيم فهميده بود؛ و به همين جهت ايشان جزء شصت و چند نفر علمايی بودند كه در رابطه با حادثه 15 خرداد به عنوان عامل محرک بازداشت شدند و در زندان شهربانی محبوس گرديدند و برگی از پرونده ايشان را يكی از سخنرانیهايشان پيرامون امام حسين: «… مَنْ رَأی سُلْطاناً جائِراً…» تشكيل میدهد كه جهت مبارزه را در آن سخنرانی به طرف شخص شاه و رژيم سلطنت هدايت كردهاند؛ چيزی كه آن روز، هم در مبارزه تازگی داشت و هم برای رژيم غيرقابل تحمل بود. درسها و بحثهای استاد در جمع زندانيان و اثری كه روی افكار ديگران گذاشته، خود فصل ديگری از خدمات و ارزش وجود ايشان را تشكيل میدهد[2].
نقش محوری در همه مراحل انقلاب
آیتالله هاشمی رفسنجانی: بايد گفت ایشان در تکوين انقلاب اسلامی ايران دارای نقش اساسی بود. هم از نظر فکری، چه ايشان پلی شده بود بين دانشگاه و حوزه، روحانيت و قشر دانشگاهی و حتی بازاری و… هم در مبارزات سال 41 که شروع شد، مبارزاتشان نقش درجه بالايی داشت. چهار، پنج نفر بودند که سرپرستی گروه مؤتلفه را – که در شکل دادن به مبارزات اسلامی در سال 41 و پانزدهم خرداد 42 فعاليت میکرد – بر عهده داشتند و آقای مطهری جزء گروه پنج نفری بود که میگرداندند و واسطه هم بود حتی بين امام و اينها، و روی هم رفته بايد سهم قابل توجهی برای ايشان در شکلگيری مبارزات اسلامی که منجر به پيروزی انقلاب اسلامی شد، قائل باشيم. سال آخر هم که سال اوج اعتراضات و مبارزات ايران بود، ايشان در کانون و کادر مرکزی گرداننده اين جريانات سال آخر بود، و وقتی هم میرسيم به تشکيل حکومت اسلامی، ايشان از طرف امام مأمور شده بودند. امام چهار، پنج تا اسم به ايشان داده بودند که ايشان آمدند هسته اصلی شورای انقلاب را تشکيل دادند و بعد همان بود که کمکم توسعه پيدا کرد و ابعاد قانونگذاری و اجرايی بعد از انقلاب را اجرا کردند. و حتی وقتی امام از پاريس برگشتند (نقطه مهم، منزل امام بود) ايشان با همه گرفتاریهايی که داشتند، عضو شورای انقلاب بودند، عضو گروه سرپرستی اداره منزل امام هم بودند؛ چون آن روز اداره منزل امام فوقالعاده اهميت داشت و در ماههای اول تشکيل حکومت اسلامی، بعد از امام اگر چهار، پنج نفر بودند که نقشی داشتند، ايشان جزء آنها بودند[3].
نقش افکار استاد در تبیین خط راستین انقلاب
آیتالله هاشمی رفسنجانی: آقای مطهری در آن سالهای انقلاب يعنی سالهای مبارزه، بيشتر فرصت پيدا کردند زحماتی را که شايد ده، پانزده سال قبل کشيده بودند، در يک محيط مناسبی پخته کردند و تنظيم کردند و افکار را به قلم در آوردند و يا در سخنرانیهايشان ارائه کردند. ايشان شيوه تفکر اسلامی خالص را با اطلاعات و تحليلهای دقيق علمی، آنهم تطبيقی، در ارتباط با فلسفه غرب و شرق، در ارتباط با جامعهشناسی وارداتی و چيزهايی از اين قبيل پايهريزی کرد که شايد يکی از عظيمترين سرمايههای انقلاب و خط راستين انقلاب، آن نوشتهها و آن نکتهها و وجود خود ايشان و همان موضعگيری صحيح ايشان در شش ماه آخر پيروزی و چند ماه بعد از پيروزی انقلاب بود. بايد سهم زيادی براي موفقيت خط راستين انقلاب و به اصطلاح جا افتادن خط امام، برای افکار آقای مطهری قائل بشويم و اين يک چيز پايداری هم هست که آن نوشتهها و گفتهها و آثارشان در دراز مدت به دست میدهد[4].
تحکيم پايههای فکری در کنار حضور عملی در سیاست
حجتالاسلام سیدهادی خسروشاهی: اين منتهای سادهانديشی است که ما فکر کنيم چون مرحوم مطهری ساليان دراز در زندان رژيم طاغوت نماند، پس حضور عملی در صحنه نداشته است. به نظر من حضور عملی در مسائل سياسی، همگام با کار علمی، فلسفی و تحکيم پايههای فکری به مراتب مفيدتر و اصولیتر از کار صرفاً سياسی است. کار مرحوم مطهری را در دراز مدت میتوانيم با کار افلاطون فيلسوف و هگل فيلسوف مقايسه کنيم. اين دو گرچه فيلسوف بودند و کار صرفاً فلسفی انجام میدادند ولی به خوبی میدانيم که انديشههای افلاطون درباره حکومت و سياست موجب پيدايش حکومتها و فلسفههای سياسی گرديد و یا فلسفه مارکسيسم که در عمق، يک فلسفه صرفاً سياسی است، از بطن فلسفه هگلی بيرون آمد. به نظر من شهيد مطهری هم در ايران چنين نقش مهمی را به عهده داشت[5].
جلسات تفسير در راستای تبيين معارف قرآنی
محمدرضا اعتماديان؛ عضو شورای مركزی جمعيت مؤتلفه اسلامی: يزدیهای مقيم مركز در شنبه شب هر هفته جلسات مذهبی و اعتقادی برگزار میكردند كه سعی میشد از روحانيون مبارزی چون شهيد مطهری و برخی مبارزان ديگر برای سخنرانی در آن دعوت شود. البته آن جمع خيلی منسجم نبود و برخی از كسانی كه در آن جلسات حضور داشتند، الان جزو منافقين بوده و فراری هستند، در حالی كه در آن زمان جزو مجاهدين و مبارزان به شمار میآمدند. همچنين بعضی از افراد نيز بعد از وقوف به انحراف عقيدتی سازمان از آن كنارهگيری كردند. شهيد مطهری كه در اين جلسات شركت و سخنرانی مینمود، در اين ارتباط خيلی صريح صحبت نمیكرد، ولی كم و بيش ما را در جريان مسائل قرار میداد. نوارهای زيادی از سخنرانیها و تفسير قرآن شهيد مطهری در جلسات مذكور تهيه شد كه الان نيز حفظ شدهاند. شهيد فياضبخش بيش از صد نوار از اين جلسات پر كرد و مواظب بود كه از اول جلسه تا آخر آن به خوبی ضبط شود. حتی يک بار كه ايشان نمیتوانست در جلسه حضور داشته باشد، دستگاه ضبط و نوارها را به يكی از دوستان سپرد و اصرار داشت كه حتماً از اول تا آخر جلسه ضبط شود. هماكنون اكثر تفسيرهايی كه از راديو و با صدای شهيد مطهری پخش میشود، ثمره تلاشهای شهيد فياضبخش میباشد. همچنين شهيد مطهری برخی از مطالب لازم در مورد شيوه مبارزه را در لابهلای درسهای خويش بيان میكردند كه ما نيز سعی میكرديم توصيههای ايشان را در اين زمينه عملی كنيم و بعد از پايان سخنرانی، مطالب و سخنان وی را مورد مباحثه قرار میداديم. اين سخنان چنان در ما تأثيرگذار بود كه فوراً ما را به انجام اقدام و فعاليت دينی يا سياسی تحريک و تشجيع میكرد[6].
حضور در پشت پرده مبارزه
شهید دکتر باهنر: من برای بعضی برادران و خواهرانی که ممکن است درست از حضور ايشان در صحنه مبارزه اطلاع نداشته باشند، اين را عرض کنم؛ دقيقاً در تنظيم اعلاميههای ده سال قبل و پانزده سال قبل، در تفسير آثار امام که از نجف میرسيد، در تهيه بعضی از پيامهای مخفيانهای که بعدها مردم نمیدانستند که از کجا اين پيامهای مبارزاتی صادر شد و ظاهراً تصور نمیکردند که مثلاً مرحوم مطهری اين طور حضور داشته باشد، اينها پشت پرده توسط ايشان تهیه و به افرادی داده میشد. يا در تنظيم راهپيمايیها، در انتخاب به عنوان اولين عضو شورای انقلاب که توسط امام بزرگوار انتخاب شد و تماس با نجف و تماس با پاريس[7].
مبارزه با افکار انحرافی و التقاطی
آیتالله هاشمی رفسنجانی: دوره حفظ کردن مسیر فکر انقلاب، دوره بسیار مشکلی شد. وقتی که امام در میان ما نبودند و فشار دستگاه هم زیاد شد و هجومهای فراوانی به انقلاب شده بود و کار بایستی مخفی میشد، در چنین شرایطی، موقع بروز افکار انحرافی و التقاطی است. این دوران احتیاج به لنگرگاههایی داشت که بتوانند تعادل فکری جامعه را حفظ کنند. کتابهای مطهری و سخنرانیهای ایشان و این نوارهایی که پس از چند سال هنوز حیات به تبلیغات ما میدهد و زحماتی که ایشان میکشید و به طرق مختلف به جامعه منتقل میکرد و بسیاری از طلبههای جوان را با افکارش تغذیه میکرد، اکثراً مال این دوران است.
آن دوره را ما با این حالت پشت سر میگذاریم و میرسیم به سالهای 50 به بعد. در این سالها وقتی که فشار رژيم زياد شد و مبارزه، شکلی مسلحانه به خودش گرفت و ارتباط علنی در مبارزه قدری مشکل شده بود و نفوذ افکار التقاطی، بيشتر انقلاب را و مسير مبارزه را تهديد میکرد، حضور مرحوم مطهری و امثال ايشان مهمتر میشود. يکی از کارهاي بسيار مهم مرحوم مطهری و کسانی را که با ايشان همفکر بودند، بايد اين بدانيم که در اين مقطع، حساب اسلام را از حساب افکار انحرافی جدا کردند. اين بسيار مهم و سرنوشتساز است. ما وقتی در سال 53 با ارتداد بخشی از منافقين و توسعه فکر مارکسيستی در ميان عدهای از جوانان مبارز مواجه شديم و مخصوصاً در زندانها اين بلا شديد شد و تفرقهای در ميان صفوف انقلابيون پيش آمد، کار بسيار مشکل شده بود، هم در زندان و هم در بيرون، و اينجا استوانههايی مثل مرحوم مطهری بسيار کارساز بودند و دشمن هم اينها را خطر محسوب میکرد. اگر يادتان باشد در سالهای آخر پيروزی، از مراکز فراوانی میخواستند مرحوم مطهری را زير سؤال ببرند، برای اينکه اين فکر را و اين رويه را منکوب کنند تا بتوانند افکار انحرافی را حاکم کنند. الحمدلله تا امروز که ايشان در ميان ما نيستند، کتابهايشان و خون و اسمشان اين وظيفه را دارد انجام میدهد. اين مسئله مهم است که حفاظت محتوای انقلاب و توضيح اسلام و توضيح انقلاب، وظيفه بسيار سنگيني را به عهده کسانی که مسئوليت اين کار را دارند، میگذارد[8].
علاقه استاد مطهری به مسائل سیاسی از دوران طلبگی
شهید آیتالله بهشتی: مرحوم آقای مطهری از همان وقتها که وارد قم شده بودم، به مسائل مبارزاتی سياسی مردم علاقه نشان میداد و طلبه فاضلی بود که خود را از سياست به کنار نمیديد. در آن موقعها فدایيان اسلام در قم فعاليتها و تلاشهايی داشتند. بنابراين جوّ حوزه با فعاليتهای سياسی و حتی فعاليتهای حادّ چهرههای روحانی آشنا بود و اين مسائل مطرح بود. مرحوم آقای مطهری، هم در ارتباط با فعاليتهای سياسی و هم در ارتباط با فعاليتهای مترقی فرهنگی و فکری اسلامی قرار داشت و در اين زمينهها هم علاقهمند بود[9].
اثرگذاری شهید مطهری بر امام خمینی
آیتالله جعفر سبحانی: واقع امر اين است که از آن روزی که حضرت امام در نيمه مهر ماه 1341 اين انقلاب را شروع و پیريزی کردند، ايشان با حضرت امام همکاری داشت. من خودم گاهی نامههايی که ايشان میفرستاد، نامههای خصوصی که از همان روز اول میفرستاد، در همهپرسی و غير آن، نامههايی که برای بعضی از ما میفرستاد، بعضی از نامهها را میديدم، کمال همکاری را داشت. و البته ايشان شاگرد امام بود و از امام خيلی بهره برده بود، ولی آنچنان نبود که ايشان بر روی افکار امام هم اثر نگذارد، زيرا که انسان خوشفکری بود، خوشبرخورد بود و برخی اوقات سخنان او، کلمات او و الفاظ او و تفکر او در امام اثر میگذاشت. بنابراين نوشتهها و نامههايی که ايشان داشت، حتی وقتی که امام به ترکيه و از ترکيه به نجف تشريف بردند، آنجا هم ارتباطش با امام قطع نشد. او به وسيله کسانی که مسافر بودند، گاهی نامه میفرستاد و يا پيام میداد و ارتباط قطع نمیشد و نامهها و پيغامهای امام میآمد، و واقع قضيه اين است که ايشان سهم خوبی در به اصطلاح پختن انقلاب و پیريزی بنيانهای آن داشت[10].
علت عدم شهرت آیت الله مطهری در ماههای ابتدای انقلاب
حجتالاسلام دکتر محمد مطهری؛ فرزند استاد: در اواخر سال 57 که کلاس دوم راهنمایی بودم، روزی عکس یاسر عرفات را در کنار سه نفر از دوستان پدرم که همگی از رهبران انقلاب بودند، در روزنامه دیدم. چون فعالیت ایشان در امور انقلاب را شاهد بودم، تعجب کردم که چرا ایشان در این عکس حضور ندارند و همین را از ایشان سؤال کردم. گفتند: من کاری را که بايد انجام بدهم، انجام میدهم. هرچه نامم کمتر مطرح شود، آسوده ترم. سعی من بر اين است که در غير موارد ضروری، در اجتماعات عمومی مطرح نشوم. از روزنامههای خارجی برای مصاحبه با من آمدهاند، اما قبول نکردم. ياسر عرفات نيز به دنبال من میآمد تا با من عکس بگيرد، اما من امتناع کردم.[11]
دکتر علی مطهری؛ فرزند استاد: در روزهای بعد از پيروزی انقلاب، يک روز ناراحت بودم که چرا در دانشگاه، استاد را آن طور که بايد نمیشناسند و نقش ايشان را در انقلاب نمیدانند و احياناً استاد را غيرانقلابی مینامند. بالاخره کاسه صبرم لبريز شد و به ايشان گفتم: چرا شما اين قدر پشت پردهايد؟ افرادی که نقششان در انقلاب بسيار کمتر از شماست، اسمشان سر زبانهاست ولی شما که نزديکترين فرد به امام هستيد و نقش دوم را در انقلاب داريد، برای مردم و دانشجويان ناشناختهايد. استاد که از اين سؤال من تعجب کرده و خود فهميده بودند که ديگر طاقت من تمام شده است، منصفانه گفتند: آخر من به اندازه آقای طالقانی و آقای منتظری زندان نرفتهام[12].
ترویج حاج آقا روح الله
آیتالله ابراهیم امینی: در آن دوره[13]گاهی عصرها با آقای مطهری میرفتيم بيرون شهر برای قدم زدن. يک دفعه كه با ايشان در انتهای صفائيه – كه آن زمان باغ بود- از پل بالا میرفتيم، آقای مطهری به من گفت: من عقيدهام اين است كه ما بايد از حاج آقا روحالله (امام خمينی) كاملاً دفاع و ایشان را ترويج كنيم، برای اينكه من آينده خوبی برای ايشان میبينم، گرچه مخالفتها هست. بعد اين جمله را هم اضافه كرد كه: ما بايد از ايشان حمايت كنيم اما برای خدا، نه به منظور طمعهای دنيوی؛ چون همانهايی كه اول آقای بروجردی را آوردند قم، همانها اول طرد شدند، لذا كار بايد برای خدا باشد[14].
منحرف کردن امام به طرف فقه
دکتر سیدمحمدمهدی جعفری: در سال 40 از زبان شخص شهید مطهری شنیدم که میگفت: من میدیدم حاج آقا روحالله آدم بسیار روشنی است و اگر بخواهد به دنبال فلسفه و حکمت برود، در گوشهای خواهد افتاد و فقط یک دانشمند خوبی خواهد بود، تأثیر اجتماعی نخواهد داشت. چون ایشان را فرد مثبتی میدیدم «وی را منحرف کردم به طرف فقه»، یعنی تشویق کردم به طرف فقه بروند، چون راه مرجعیت از فقه میگذرد؛ راه فلسفه و حکمت، ایشان را فیالواقع دانشمند فرهیختهای مثل علامه طباطبایی خواهد کرد. و لذا آقای مطهری معتقد بود که رفتن امام به سمت فقه، اسباب مرجعیت ایشان را فراهم میآورد. بعد ایشان اضافه کردند: من و آقای منتظری هم برای درس حکمت رفتیم خدمت علامه طباطبایی[15].
فعالیت سیاسی شهید مطهری در همه ادوار
دکتر علی مطهری؛ فرزند استاد: فعاليت سياسی در هيچ يک از ادوار حيات ايشان تعطيل نشد. البته تظاهر به اين فعاليت چيز ديگر است و اساساً در آن شرايط معقول هم به نظر نمیرسید. ايشان در جريان 15 خرداد از جمله دستگيرشدگان بودند. پس از تشکيل هيئتهای مؤتلفه اسلامی – که يک گروه سياسی دارای راهبرد مبارزات مسلحانه برای براندازی رژيم بود- به امر امام از جمله ناظرين بر اين تشکيلات بود و اتفاقاً در دادگاه مؤتلفه پس از قتل منصور، نامی هم از ايشان برده شد. اما به شکل غيرمنتظرهای با همکاری بازپرس – که مدتی در دروس ایشان شرکت کرده بود- جلب حساسيت نکرد. در مسئله جمع کمک مالی برای فلسطينيان، ايشان از سوی رژيم دستگير شد. در جريان حسينيه ارشاد هم يک بار دستگير شدند. اگر پرونده ايشان در ساواک را مرور کنيد، میبينيد که ساواک تا چه درجهای نسبت به ايشان حساسيت به خرج میداده است. آيا معقول است که ساواک در مورد کسی که اهل فعاليت سياسی نيست يا کار او اثر سياسی ندارد، تا اين حد حساس باشد؟[16]در جريان رحلت حاج آقا مصطفی، ايشان در تهران مجلس ختم گرفتند و تلاش وسيعی میکردند که رهبری امام خمينی به طور وسيع مطرح شود[17].
احضار شهید مطهری به ساواک برای تحویل وصیتنامه شهید سعیدی
حسین شریعتمداری: چند روز بعد از شهادت آيتالله سعيدی، آيتالله امامی کاشانی که از شهادت وی باخبر شده بود پيغام فرستاد که برای مدتی در حوالی مسجد و منزل آيتالله سعيدی آفتابی نشويد و هنگامی که از ايشان علت را پرسيدم، اشک در چشمانش حلقه زد و گفت: سيد مظلوم را شهيد و آقای مطهری را به ساواک احضار کردند و وصيتنامه آن شهيد را به ايشان تحويل دادند. پرسيديم: آقای مطهری چه نظری داشتند؟ آقای امامی کاشانی در پاسخ گفتند: آقای مطهری معتقدند که ساواک برای زهر چشم گرفتن از روحانيت، آيتالله سعيدی را شهيد کرده است و احضار من قبل از آنکه برای تحويل وصيتنامه ايشان باشد، با هدف ابلاغ تلويحی اين پيام بوده است. ساواک نمیتواند درک کند که شهادت در راه خدا آرزوی ماست[18].
استاد مطهری: هيچ کس از من به امام نزديکتر نيست
دکتر علی مطهری: استاد هيچ گاه چيزی از خودشان يا از کارهای خودشان نمیگفتند. ولی يک بار به دنبال پافشاری من درباره مطلبی، مجبور شدند چيزي بگويند. در سالهای 55 و 56 که دانشگاهها دائماً در حال اعتصاب بودند، استاد گفتند: خود اين اعتصابهای زياد، خواست رژيم شاه است؛ برای اين است که دانشجويان، بیسواد بار بيايند. خوب درس خواندن هيچ منافاتی با انقلابی بودن ندارد. ما در آينده نياز به افراد باسواد و متخصص داريم. من پافشاری کردم که ظاهراً خواست امام همين است. استاد گفتند: هيچکس از من به امام نزديکتر نيست[19].
ملاقات با آیات عظام در قم
دکتر علی مطهری: یک روز قبل از چهلم شهدای قم، من استاد را برای درسهای هفتگيشان به قم برده بودم. ايشان در آنجا با آيات عظام به طور جداگانه ملاقات داشتند و در راه بازگشت به تهران گفتند: آقاي شريعتمداری اعلاميه شديداللحنی منتشر میکند که قطعاً مؤثر خواهد بود.
من همان شب عازم تبريز بودم. وقتی صبح به آنجا رسيدم، ديدم آن اعلاميه بر در و ديوار شهر زده شده است (البته اعلاميههای امام نيز وجود داشت) و قيام 29 بهمن مردم تبريز شعلهور شد. وقتی متن اعلاميه را خواندم، احساس كردم كه به قلم استاد مطهری است يا ايشان در آن نقش داشتهاند[20].
برنامهریزی آیت الله مطهری برای راهپیماییها
مهندس مرتضی الویری: خاطرم هست که هفت، هشت ماه پيش از پيروزی انقلاب اسلامی، روزی آقای مطهری مرا صدا کرد و گفت: شما آدمهايی را که در حد فرمانداری و استانداری و وزارت هستند به ما معرفی کن. من کمی يکّه خوردم، چون احساس میکردم که به اين زودیها هيچ خبری نخواهد بود. اما از آنجا که از من خواسته بودند، صورت اسامی اشخاصی را که به نظرم در حد و اندازه اين سمتها بودند، تهيه کردم و به ايشان تحويل دادم.
من از طريق آقاي مطهري، با آقاي بهشتي نيز آشنايي يافتم؛ اما اساس کارمان را گذاشته بوديم روی رابطه با آقای مطهری، و کارهايی را که ايشان میخواست از طريق ما عمل شود با طيب خاطر انجام میداديم. آقای مطهری با آقای بهشتی ارتباط نزديکی داشتند. آنها راهپيمايیهای مردمی را پیريزی میکردند و به خاطر اينکه در گروه «فلاح» چند مهندس وجود داشت، تدارکات فنی راهپيمايیها را به گروه فلاح میسپردند[21].
مواجهه شهید مطهری با کمونیستها در دانشگاه صنعتی شریف
آيتالله موسوی اردبيلی: کمونيستها نزديک پيروزی انقلاب مشترکاً با مسلمانها در دانشگاه شريف جلسهای گذاشته بودند. آقای غفورینژاد با آقای حداد عادل آمدند و مرا دعوت کرده و گفتند: ما تصميم داريم شما از طرف مسلمانان صحبت کنيد. من تعجب کردم و گفتم: چرا مرا دعوت کرديد؟ گفتند: چون قرار است از آنها دو نفر صحبت کنند و از ما هم دو نفر؛ ما هر کسی را گفتيم آنها رد کردند و دو نفر را قبول کردند که يکی از آنها شماييد. گفتم: اگر اين طور است من میآيم. بعداً میروند با آقای مطهری صحبت میکنند و میگويند: ما به موسوی اردبيلی گفتهايم و او قبول کرده است، حالا شما بياييد. ايشان گفتند: نه، من ديگر نمیآيم، چون شما قبلاً از ايشان وقت گرفتهايد. آنها دوباره پيش من آمدند و گفتند: ما يک کار ناشيانه کرديم و با آقای مطهری هم صحبت کردهايم. من پرسيدم: ايشان قبول کردند؟ گفتند: نه، قبول نکردهاند و گفتهاند چون با موسوی اردبيلی صحبت کردهايد من ديگر نمیآيم. من گفتم: آيا مانعش فقط همين است يا مانع ديگری دارد؟ گفتند: اگر هم داشته باشد به ما نگفتند. من گفتم: ايشان، هم بهتر از من میتواند صحبت کند، هم منطقیتر و قویتر صحبت میکند، واردتر هم هست. مسلماً بايد ايشان بيايد. گفتند: ما هر چه گفتيم او موافقت نکرد و قبول نکرد. حتی ما گفتيم شما اجازه بدهيد که ما به فلان کس (آقای موسوی اردبيلی) بگوييم، اين را هم قبول نکرد و ما بدون اجازه ايشان آمدهايم و با شما صحبت میكنيم. من گفتم: اجازه بدهيد بعد از يکی دو روز خودم میروم ايشان را میبينم. خدمت ايشان رفتم و جريان را از اول تا آخر برای او گفتم، با اينکه ايشان هم میدانست. پرسيدم: چرا قبول نکرديد؟ گفتند: چون شما قول دادهای و از شما وعده گرفتهاند. گفتم: اگر شما برويد و من نروم چه میشود؟ گفت: در دانشگاه گفتهاند فلان کس میآيد. گفتم: بعداً میگويند چون آقای مطهری موافقت کرده و بهتر صحبت میکند، ايشان آمدند. گفت: نه، اين طور نيست و معلوم نيست صحيح باشد. گفتم: پای من در ميان است، خودم میآيم و میگويم ايشان بهتر از من صحبت میکنند؛ ايشان صحبت کند. بالاخره پس از اصرار و خواهش گفتم: آقای مطهری! اينجا صحبت آبرو و حيثيت اشخاص نيست، صحبت اسلام است. اگر واقعاً معتقديد من از شما بهتر صحبت میکنم، اشتباه میکنيد و اگر معتقد نيستيد و تعارف میکنيد اينجا جای تعارف نيست. خلاصه، به زحمت توانستم به عهده ايشان بگذارم که بروند و صحبت کنند. ايشان هم رفته بودند و گفته بودند اگر فلانی نگفته بود، من نمیآمدم[22].
پیغامهای تیمسار مقدم برای امام خمینی
دکتر علی مطهری؛ فرزند استاد: شب قبل از رفتن آيتالله منتظری به پاريس، ايشان – ظاهراً به دعوت پدرم- برای تبادل نظر به منزل ما آمدند و معلوم بود که استاد پيغامهايی برای امام دارند. ناگهان در زدند. تيمسار مقدم، رئيس ساواک، همراه با يکی از معاونانش بود. گفتند: چند کلمه صحبت داريم. وارد شدند. آنها از رفتن آيتالله منتظری به پاريس اطلاع داشتند و میخواستند برای امام پيغام بفرستند. ما از پشت در گوش میداديم. مقدم، آرام و متين صحبت میکرد ولی معاونش صدای کلفتی داشت و با قلدری صحبت میکرد. مقدم گفت: از قول ما به آقای خمينی بگوييد تمام اين زحمتهای شما به نفع کمونيستها تمام میشود. ما اطلاع داريم که کمونيستها در صدد بهرهبرداریاند. ابتدا آيتالله منتظری گفتند: شما دروغ میگوييد، شما ظالميد. چرا ديروز در نجفآباد عدهای را کشتيد؟ بعد آيتالله مطهری به سخن درآمدند و گفتند: شما در مخالفت با کمونيسم صادق نيستيد. الان تعداد کتابهای کمونيستی منتشر شده بيشتر از کتابهای مذهبی است و علت آن حمايت و نقش دولت است. دولت برای اينکه مسلمانها را تضعيف کند، به تقويت مارکسيستها پرداخته است و من نام اين مارکسيسم را «مارکسيسم دولتی» گذاشتهام.
در اثنای اين مذاکرات، حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی نيز وارد منزل شدند و البته به اتاق ديگری رفتند و بعد از رفتن مقدم و معاونش، ساعتی با استاد و آيتالله منتظری صحبت کردند. به هر حال، صبح زود آيتالله منتظری را به فرودگاه رسانديم و پدرم نيز آمدند. در فرودگاه، استاد کارت سوار شدن به هواپيما برای ايشان گرفتند و ايشان را تا آخرين سالن همراهی کردند[23].
بهت و حیرت استاد مطهری از جمله امام خمینی
حجتالاسلام فلسفی: در مدت اقامت امام در پاريس، افراد زيادی از ايران به پاريس رفتند. از جمله آنها مرحوم آقای مطهری بود. ايشان قبل از رفتن، به منزل ما آمد و گفت: شما پيامی برای آقا ندارید؟ دو، سه موضوع بود که من به طور خصوصی تذکر دادم. بعد ايشان خداحافظی کرد و رفت. وقتی مرحوم مطهری برگشت، به ديدن ايشان رفتم، آن هم در وقتی که کسي نبود. تقريباً اول شب بود. موضوعاتی را که گفته بودم، ايشان به امام گفته بودند و جواب هم گرفته بودند. ولی ديدم آقای مطهری میگويد: آقا من مبهوت هستم. گفتم: چرا؟ گفت: تصميمی که امام گرفته، با اين همه نظامیهای تا دندان مسلح، با آن همه حمايتهای آمريکا و انگلستان و فرانسه، نتيجه چه خواهد شد؟ آيا واقعاً اين تصميم برای ما موفقيت پيش میآورد؟
ايشان میگفت: به امام گفتم آقا خطر خيلی مهم است، خودتان را چطور میبينيد؟ امام در جواب فرمود: علیالتحقيق پيروزيم! شهيد مطهری میگفت: يک روحانی غير از يک کاسب است که اين حرف را بزند. ديدم از يک طرف امام خمينی است، عظمت دارد و من نمیتوانم از ايشان بپرسم چرا پيروزيم؟ ولی پرسيدم: آيا به محضر امام عصر شرفياب شديد و او اين خبر را داده است؟ امام نفی يا اثبات نکرد و فقط گفت: قطعاً پيروزيم. گفتم: الهامی به شما شده است؟ گفت: قطعاً پیروزيم. از هر دری که من وارد شدم، ايشان نگفت که واقعيت چيست، ولی همچنان با قاطعيت میگفت: پيروزيم و اعتنا به اين همه تانک و توپ و نظامی و غيره نکنيد، علیالتحقيق پيروزی با ماست.
شهيد مطهری با حال بهت اين سخنان را به من گفت و خود متحير بود. میگفت: من نفهميدم امام از چه منشأ و منبعی به اين حقيقت رسيده است[24].
پایین کشیدن آرم سازمان مجاهدین خلق
دکتر علی مطهری: ايشان در هر فرصتی که اقدام عملی را لازم و مؤثر میديدند، با قاطعيت وارد عمل میشدند. در راهپيمايی روز تاسوعای سال 57 ايشان وقتی مشاهده کردند يکی از وابستگان به سازمان منافقين بر روی يک مينیبوس درصدد تشريح آرم سازمان است، فوراً دستور دادند تا اين فرد و آن آرم را پايين بکشند. بعضی به ايشان گفتند که آقا اين کار به صلاح نيست و راهپيمايی را به هم میريزد، اما ايشان به هيچ وجه زير بار نرفتند و گفتند: به هر قيمت بايد جلوی اين کار را بگيريد و هر کس هم که در جريان اين کار کشته شود، شهيد است.
شبيه اين جريان هم يک بار در بهشت زهرا اتفاق افتاد. ظاهراً در مراسمی که از سوی جامعه روحانيت مبارز در بهشت زهرا برگزار شد، ايشان متوجه شدند که در قسمت خانمها کسی آرم منافقين را بالا گرفته است. من از نظر مکانی با ايشان فاصله داشتم اما از دور ديدم که ايشان به سمت خانمها رفتند و با ناراحتی آرم را از دست آن فرد گرفتند و لوله کردند و برگشتند[25].
توجه به حفظ جایگاه رهبری روحانيت در نهضت
دکتر علی مطهری: در همان آستانه اوجگيری انقلاب، مسعود رجوی از زندان آزاد شد. برخی از روزنامهها از جمله کيهان شروع کردند به بزرگ کردن او و محاسن و کمالات زيادی برای وی میتراشيدند. در برخی محافل هم شايع کرده بودند که او را در زندان به شدت شکنجه کردهاند و مثلاً مقداری از روده او را بريدهاند. استاد در برابر اين تبليغات به شدت حساسيت به خرج میدادند و وقتی اين حرفها را میخواندند، میگفتند: تمام اينها دروغ است و علت آن هم اين است که میخواهند با اين شخصيتسازیها نقش رهبری روحانيت را در اين نهضت کمرنگ کنند.
يادم هست که در همان ايام وقتی آيتالله مهدوی کنی از زندان آزاد شدند، استاد برای ايشان پيغام دادند که فوراً يک قطعه عکس خود را بفرستند تا خبر آزادی ايشان در کيهان چاپ شود، و با اقداماتی از اين قبيل سعی داشتند كه توجه مردم و انقلابيون به رهبری روحانيت در نهضت کمرنگ نشود[26].
مخالفت استاد مطهری با تندروی انقلابیون
حجتالاسلام علی دوانی: استاد مطهری به عوامزدگی بعضی از علما و تندروی انقلابيون مخصوصاً هملباسهای خود سخت معترض بود. با اينکه بيش از هر کس امام خمينی را دوست میداشت، حاضر نبود در شعارها بشنود که طلبهای بگويد: «برای سلامتی يگانه مرجع تقليد شيعيان جهان صلوات!»
شبی که این شعار را در مسجد اعظم قم با حضور ساير مراجع از طلبهای شنيده بود، سخت ناراحت بود. میگفت: عظمت آقای خمينی معلوم است، احتياج به اين قبيل شعارها ندارد؛ اين توهين به ساير مراجع است[27].
بازداشتن مردم از حمله به زندان قصر
دکتر علی مطهری: چند روز قبل از پيروزی انقلاب، آيتالله منتظری، آيتالله موسوی اردبيلی و مهندس بازرگان در منزل ما بودند و با استاد صحبت میکردند. تلفنی خبر دادند که کمونيستها مردم را تحريک کردهاند و مردم جلوی زندان قصر جمع شدهاند و آماده حمله به زنداناند و بيم فاجعه میرود. استاد به آن سه نفر گفتند: کار مهمی پيش آمده، بايد برويم زندان قصر.
هر چهار نفر را سوار اتومبيل استاد کردم و رفتيم. وقتی به محوطه مقابل زندان قصر رسيديم، ديدم عده زيادی جمع شدهاند. چون آيتالله منتظری معروفتر بودند، استاد پس از پياده شدن به مردم گفتند: آيتالله منتظری آمدهاند، میخواهند صحبت کنند.
مردم آماده شدند. اين چهار نفر بر روی سکويی ايستادند. آيتالله منتظری و مهندس بازرگان که شناختهشدهتر بودند، جلو ايستادند و استاد مطهری و آيتالله موسوی اردبيلی پشت سر آن دو. دو نفر اول برای مردم در اينباره صحبت کردند که اکنون درگيری به اين صورت صلاح نيست. به هر حال، مردم متفرق شدند و به منزل برگشتيم[28].
باورمان نمی شد با چند راهپيمايی، شاه فرار کند
حجتالاسلام ناطق نوری: روز 23 يا 24 بهمن در حالی که همراه آقای مطهری به طرف منزل میرفتيم، بچههای حزباللّهی قدم به قدم جلوی ما را میگرفتند تا به منزل رسيديم. مرحوم مطهری داخل ماشين به من فرمود: آقای نوری! عجب حادثهای رخ داد. گفتم: چطور حاج آقا؟ فرمود: باورمان نمیشد که دشمن اين قدر پوشالی باشد و پا به فرار بگذارد و با چند راهپيمايی، شاه در برود[29].
تأکید استاد مطهری بر اسلامی بودن انقلاب
شهید لاجوردی: يادم میآيد شايد همان روز 22 بهمن و يا 23 بهمن بود که در محلی که امام تشريف داشتند، در مدرسه علوی بودم و در مدرسه رفاه خوابگاه برادران بود. يک تابلويی آوردند زدند (مثل اينکه امام دولت را تشکيل داده بودند) و در تابلو نوشته بودند: دولت انقلابی، که درست معنايش الان در خاطرم نيست ولی به هر حال انقلاب را بدون اسلام نوشته بودند. ايشان با ماشين از آنجا میگذشتند که اين تابلو را خواندند و گفتند که حتماً بايد «انقلاب اسلامی» بنويسيد و اين انقلابی که ما انجام داديم و مردم ايران به ثمر رساندند، به اسلام وابستگی دارد. و همان موقع در اين تابلو کلمه «اسلام» اضافه شد و از آن حالت خشک که شايد بعضیها میخواستند قيام مردم را بدون اسلام به ديگران معرفی کنند، درآمد[30].
تأکید بر مجازات کمیتهای متخلف
دکتر علی مطهری: شدت عدالتخواهی استاد به حدی بود که وقتی در همان روزهای اول پيروزی انقلاب اسلامی به ايشان خبر دادند که دو نفر کميتهای مرتکب اعمال خلاف شدهاند، ايشان به مسئول مربوط گفتند: حتی اگر مجازات اينها اعدام باشد، بايد با همين نام «کميتهای» مجازات شوند. اين امر نه تنها موجب تضعيف کميته نخواهد شد، بلکه موجب تقويت آن و نظام جمهوری اسلامی خواهد بود[31].
تهدید به برهم زدن سخنرانی استاد مطهری
دکتر علی مطهری: يک ماه پس از پيروزی انقلاب، عدهای از دانشجويان که به لحاظ فکری عميقتر بودند و تحت تأثير جوّ آن زمان در دانشگاهها قرار نگرفته بودند، آمدند و به من گفتند: ما میخواهيم که شما از طرف ما استاد را برای يک سخنرانی در دانشگاه دعوت کنيد. من پيام آنها را خدمت ايشان ابلاغ کردم و با اينکه در آن ايام خيلی گرفتار بودند، پذيرفتند؛ مخصوصاً که من گاهی به ايشان انتقاد میکردم که شما چرا اينقدر پشت پرده هستید، يا اينکه ما به عنوان نزديکان شما میبينيم که در جريان تصميمگيریهاي سرنوشتساز انقلاب شما پس از امام نقش دوم را داريد. ايشان يک لبخندی میزدند و میگفتند: من مايلم کسانی که در راه ايجاد و پيروزی انقلاب هزينه بيشتری دادند و زندان بيشتری رفتند، بيشتر مطرح باشند. به هر حال پس از چند روز ما ديديم همان عدهای که از ايشان دعوت کرده بودند، آمدند و گفتند که شما دعوت از ايشان را منتفی کنيد؛ چرا که عدهای تهديد کردهاند که چون ايشان با مجاهدين خلق مخالف است و از دکتر شريعتی انتقادات صريحی کرده، اگر به اينجا بيايد ما جلسه سخنرانی را به هم میريزيم. بعد اين عده رفتند و از جلال گنجهای- که در آن ايام روحانی منافقين بود و ظاهراً هنوز هم هست- دعوت کردند[32].
حمایت از برگزاری بزرگداشت برای آیتالله کاشانی
دکتر سیدمحمود کاشانی: از منزلمان که آن موقع در خيابان بهار بود، با منزل مرحوم مطهری تماس گرفتم و جريان را برای ايشان بازگو کردم و گفتم که درصدد هستيم که برای آيتالله کاشانی مجلس بزرگداشتی برگزار کنيم و بيانيهای را تهيه کردهايم و به هر يک از آقايان روحانيون که برای امضای بيانيه مراجعه میکنيم، احتياط و محافظهکاری نشان میدهند.
آقای مطهری چند جمله گفتند که دقيقاً به خاطرم مانده است. اول اينکه امام(ره) از اين مراسم بزرگداشتی که برای مصدق گرفته شده به شدت ناراضی هستند و علاقه دارند که مجلس بزرگداشت آيتالله کاشانی هر چه باشکوهتر برگزار شود. جمله دوم اين بود که گفتند: علما و روحانيون بايد بدانند که تجليل از آيتالله کاشانی موجب عزت روحانيت میشود. بعد خطاب به من گفتند: شما يک متن آگهی را تهيه کن و براي من بخوان و بعد هم به تکتک روحانيون تلفن بزن و از قول من بگو که امضايشان را در ذيل اين اعلاميه قرار بدهند[33].
ارائه پیشنهاد و مشاوره به امام
آيتالله طاهری خرمآبادی: در جريان نهضت، پيشنهادهای فراوانی از سوی افراد به حضرت امام ارائه میشد. امام اين پيشنهادها را تجزيه و تحليل کرده و در نهايت تصميم میگرفتند که به آن پيشنهاد عمل کنند يا خير. پيشنهاد با مشورت تفاوت دارد، اگرچه ممکن است در همان پيشنهاد هم يک نوع مشاوره و تبادل نظری وجود داشته باشد. تأسيس و تشکيل کميتههای انقلاب اسلامی برای حراست از نظام نوپای اسلامی را مرحوم شهيد مطهری به امام پيشنهاد کرد. نماز جمعه را آقای مطهری پيشنهاد کرد[34].
مقام معظم رهبری: تعدادی از اشخاصی که امام آنها را در شورای انقلاب يا بعضی از مسئوليتهای ديگر گماشتند، با معرفی آقای مطهری و به خاطر اطمينانی بود که امام به آقای مطهری داشتند، و انصافاً هم بحق بود[35].
مخالفت آیت الله مطهری با تأسيس حزب توسط روحانيان
آیتالله طاهری خرمآبادی: شهيد بهشتی به مسئلة حزب و تشکيلات فکر میکرد و اين مسائل در نزد ايشان از اهميت خاصی برخوردار بود که آخرش هم به تأسيس حزب جمهوری اسلامی ختم شد، در حالی که شهيد مطهری اينگونه فکر نمیکرد. آقای مهدوی کنی هم با اين فکر اصلاً موافق نبود، الان هم موافق نيست. آنان معتقد بودند که روحانيت بايد جنبه پدری داشته باشد و نبايد خودش را در حزب خاصی محصور کند.
بين حزب و تشکل فرق وجود دارد. آقای مطهری با تشکل مخالف نبود، اما با حزب به صورتی که ]ما روحانيون] جمعيتی تشکيل بدهيم و نام خاصی روی آن بگذاريم و از مردم جهت پيوستن به آن دعوت کنيم، مخالف بود. آقای مطهری با چنين کاری مخالف بودند و ديدگاه مثبتی به حزب ]به اين صورت] نداشتند. بعدها هم که حزب جمهوری اسلامی تشکيل شد، آقايان مطهری و مهدوی کنی مخالف بودند. نه اينکه با اصل تشکل مخالف باشند؛ زيرا هر جمع و گروهی که گرد هم میآيند و کاری را انجام میدهند يا فعاليتی دارند، نوعی تشکل به حساب میآيند نه حزب. البته ممکن است مجموعه افرادی اهداف مشترکی داشته باشند و در عين حال در بعضی مسائل با هم اختلاف نظر پيدا کنند و اين موجب شود که نتوانند با يکديگر همکاری نمايند[36].
حجتالاسلام محمد مطهری: روزی از استاد سؤال کردم شما چرا جزو مؤسسین حزب جمهوری اسلامی نیستید؟ گفتند: این افراد بعداً به سمتی میروند که به پستهای بالا در جمهوری اسلامی ختم میشود ولی مسیر من مسیر دیگری است و می خواهم به کارهای علمی خودم بپردازم.
تشکیل جامعه روحانیت مبارز
حجتالاسلام ناطق نوری: در تهران، علما جلساتی با هم داشتند که هنوز عنوان جامعه روحانيت نداشت و به نظر من مرحوم شهيد مطهری از بنيانگذاران اصلی جامعه روحانيت بود. يک روز ايشان به من فرمود: آقای نوری، اين علمای مناطق و محلهها را دور هم جمع کنيد، اينها بنشينند يک چای بخورند، يک قليانی بکشند، يک پرتقالی بخورند، نفس اين جمع شدن و نشستن خوب است؛ چون وقتی که دور هم جمع شدند، از هم میپرسند چه خبر و بعد هر کس که در جلسه خبر بيشتری بدهد، معمولاً او جلسه را به دست میگيرد و آقايان سعی میکنند جلسه ديگر که میآيند خبريابی کنند و دست خالی نيايند. دو خبر اين آقا میدهد، يک خبر ديگری میدهد و خود اين، انگيزهای میشود که اينها به دنبال خبر و خبريابی باشند و وقتی خبرها داغ شد، آن موقع به اين نتيجه میرسند که چه بايد کرد، و ما اين را میخواهيم. خوب، ما آن موقع جوان و خيلی داغ و تند و تيز بوديم و معتقد بوديم که هر نشستی که برگزار میشود يک حادثه بايد از توی آن دربيايد؛ ولی آقای مطهری میفرمود: شما هنوز جوان هستی و نمیدانی من چه میگويم[37].
تنظیم پيشنويس اساسنامه جامعه روحانيت مبارز
شهید حجتالاسلام محلاتی: تشکيلات روحانيت مبارز در تهران، در هشت منطقه فعاليت میکرد و هر منطقه زير نظر دو نفر از روحانيون آگاه و متعهد اداره میشد. کل اين تشکيلات دارای دو سه نفر مشاور عالی بود که مخصوص منطقه خاصی نبودند و خط اصلی کارها را تعيين میکردند و به مناطق میدادند. شهيد مطهری و شهيد بهشتی جزو اين مشاوران عالی بودند. بسياری از اعلاميهها به قلم شهيد مطهری بود. پيشنويس اساسنامه روحانيت مبارز را ايشان تنظيم کردند که بعد از شهادت ايشان در مجمع عمومی – که توسط شهيد بهشتی در کرج برگزار شد- تصويب گرديد و متأسفانه شهيد بهشتی نيز دو روز پس از برگزاری آن مجمع عمومی به شهادت رسيد[38].
مأموریت امام خمینی به شهید مطهری برای تشکیل شورای انقلاب
آیتالله هاشمی رفسنجانی: مرحوم استاد در پاريس با امام مذاکرات طولانی کرده بودند و امام به ايشان مأموريت داده بودند که به اينجا بيايند و هسته حکومت اسلامی را در ايران تشکيل دهند. امام شش نفر را نام برده بودند که اين شش نفر اصل باشند و اينها هر کس را به اتفاق تعيين نمودند، به آن ليست اضافه نمايند، که از اين شش نفر يکی خود ايشان بودند و بقيه: آقای بهشتی، آقای خامنهای، من، آقای باهنر، آقای موسوی اردبيلی و آقای مهدوی کنی بودند. يکی از اين آقايان شايد جزو آن ليست نبودند، ولی خيلی زود، شايد در همان روز اول اضافه شدند. بعد ما نشستيم و شروع کرديم به شناسايی و انتخاب افراد، تا شورای انقلاب تشکيل شد و مرحوم مطهری به اينجهت که گفتم، حلقه رابطه بين امام و شورا بودند[39].
مهندس عزتالله سحابی: بنده در پنجم آبان ماه سال 1357 از زندان آزاد شدم. در آن ایام سه نفر در ایران نبودند: یکی مرحوم آقای مطهری، یکی مرحوم آقای بازرگان، یکی مرحوم آقای بهشتی. همه میدانستند که این سه نفر رفتهاند به پاریس برای دیدن امام. اینها به تدریج برگشتند. آقای مطهری شاید 20 تا 25 آبان ماه برگشت. چون من هفت، هشت سال زندان بودم، ایشان به دیدن من آمدند. ایشان مطرح کردند که در پاریس پیش امام صحبت شده که در حال حاضر نهضت در ایران به صورت انقلاب درآمده است. حرکت این انقلاب بدون رهبری درست امکان ندارد و میگفت: رهبر اصلی خود امام است، منتها امام اولاً اینجا نیستند و ثانیاً ایشان به تنهایی نمیتواند همه کارها را رسیدگی کند. لذا آنجا صحبت شد که یک شورای انقلاب تشکیل شود که این شورای انقلاب یک شاخهاش در ایران است، یک شاخهاش هم در همان اروپا از اطرافیان امام. احتمال دارد که در آینده، بسته به روند انقلاب، همینهایی هم که در تهران از اعضای شورای انقلاب هستند، لازم شود که به خارج بروند و دولت در تبعید تشکیل بدهند؛ چون آن موقع هنوز معلوم نبود که انقلاب پیروز میشود یا نمیشود. ایشان گفتند: چند نفر برای شورای انقلاب نامزد شدهاند. و اضافه کردند: غیر از آقایان روحانی از جمله آقای بهشتی، آقای اردبیلی، آقای باهنر و آقای مهدوی کنی و خود ایشان، صحبت چند نفر غیرروحانی هم شد و امام تصویب کردند. یکی آقای مهندس بازرگان است، یکی آقای صدر حاج سیدجوادی است، یکی آقای مهندس کتیرایی، یکی تو و یکی هم دکتر سنجابی. آقای مطهری گفت: چهار نفر هم در پاریس هستند که عبارتند از آقایان دکتر یزدی، بنیصدر، قطبزاده و حبیبی[40].
امام خمینی: حرف آقای مطهری حرف من است
حجتالاسلام هادی غفاری: آقای مطهری نفوذ معنوی عجيبی داشتند و در واقع به قول امام حاصل عمر ايشان بودند. بيهوده نيست که صريح هم فرمودند: همه نوشتههايشان بلااستثناء قابل استفاده هستند. هنگامی که آقای مطهری را رئيس شورای انقلاب کردند، به همه گفتند: به حرف او گوش بدهيد و اگر من اتفاقاً به دليلی کاری داشتم و نبودم، حرف آقای مطهری حرف من است. امام(ره) درباره هيچکس چنين حرفی را نزدند. من در جلسهای که امام اين حرف را زدند، حضور داشتم[41].
تشکیل کمیته استقبال از امام خمینی (ره)
دکتر علی مطهری: زمانی که امام(ره) در اقامتگاه خود در فرانسه تصميم به بازگشت به ايران گرفتند، حاج احمد آقا به منزل ما زنگ زدند که امام فرمودهاند: من قصد بازگشت به ايران دارم. ما در حال صرف شام بوديم. خود استاد گوشی را برداشته بودند. حالتی از شادی توأم با نگرانی در چهره پدرم احساس کردم؛ شادی از آمدن امام و نگرانی از در خطر بودن جان ايشان. بلافاصله ايشان افرادی را –كه از جمله آنها شهيد اسلامی و ظاهراً آقای عسگراولادی بودند- دعوت کردند که ساعت چهار صبح به منزل ما بيايند. آنها آمدند و جلسهای تشکيل شد و کمکم مقدمات ورود امام مهيا شد. برای آنکه از رخنه فرصتطلبان جلوگيری شود، خود استاد شخصاً رياست کميته استقبال از امام را به عهده گرفتند و اين امر در جلوگيری از رخنه فرصتطلبانی مثل منافقين بسيار مؤثر بود. اعضای آن ستاد، خاطرات جالبی از رفتارها و برخوردها و حساسيتهای استاد دارند[42].
حجتالاسلام شهید محلاتی: هنگامی که هنوز امام در پاريس تشريف داشتند، يک روز صبح بعد از اذان، من در منزل در حال استراحت بودم که تلفن زنگ زد. مرحوم مطهری بود، گفتند: ديشب حاج احمد آقا تلفن کردند و گفتند که امام تصميم گرفتهاند بيايند ايران. شما رفقا را خبر کنيد که به منزل ما بيايند.
من به بعضی از دوستان تلفن کردم و صبح اول وقت به منزل مرحوم شهيد مطهری رفتيم. ايشان گفتند: امام پيغام دادهاند و تصميم گرفتهاند که به ايران بيايند؛ فرمودند: منزلی در جنوب شهر که از توپخانه پايينتر باشد و اعيانی هم نباشد، برای ايشان اجاره کنيم.
ما مخالف بوديم و میگفتيم: امام در شرايط فعلی مصلحت نيست که تشريف بياورند. مبارزه را که اداره میفرمايند، از تمام جريانات مملکت هم که خبر دارند، پيامهايشان هم که میرسد، اوامرشان هم که اجرا میشود. اگر الان بيايند، خدای ناکرده امام را از بين میبرند. آقای مطهری گفتند: امام تصميم خودشان را گرفتهاند و ديگر حرف ما در ايشان اثر ندارد. امام تشخيص دادهاند که تشريف بياورند. بايد اول فکر محلی باشيم. بعد هم کميته استقبال را تشکيل بدهيم.
تلفن کرديم به مرحوم شهيد بهشتی که ايشان هم بيايند. گفتند: بعضی دوستان اينجايند و دارند مذاکره میکنند. ديديم که يک کار دو بار انجام میشود. مرحوم مطهری با عدهای دارد کميته تشکيل میدهد و آقای بهشتی هم با دسته ديگری صحبت کردهاند. برای اينکه کارها را هماهنگ کنيم، به اتفاق مرحوم مطهری رفتيم منزل شهيد بهشتی. بقيه افراد جامعه روحانيت را هم خبر کرديم. گفتيم: هر کس که میخواهد از هر جمعيتی کميته استقبال تشکيل دهد، بايد از اين دوستان روحانيت مبارز در آن کميته حضور داشته باشند و تمام کارها زير نظر جامعه روحانيت باشد. اين پيشنهاد پذيرفته شد. قرار شد سه نفر انتخاب شوند. وقتی رأی گرفتند، مرحوم شهيد مطهری، مرحوم شهيد مفتح و من به عنوان سرپرست کميته استقبال از طرف جامعه روحانيت انتخاب شديم. مرحوم شهيد مطهری و مرحوم شهيد مفتح مقداری کارهای دانشگاهی داشتند و ناچار بودند رفت و آمد کنند. به همين دليل بنا شد من دائم آنجا باشم[43].
تحصن علما در مسجد دانشگاه تهران
حجتالاسلام ناطق نوری: زمانی که کميته استقبال از حضرت امام شکل گرفت، تمام برنامهريزیها زير نظر اين کميته بود و شهيد مطهری و شهيد بهشتی گرداننده اصلی کميته بودند. تعداد زيادی از بازاريان متدين و انقلابی هم جزء کميته استقبال بودند. همچنين نهضت آزادی نيز در کميته، نقش و حضور فعالی داشت. تحصن علما در مسجد دانشگاه تهران به خاطر تأخير ورود امام، يکی از برنامههای کميته استقبال بود. در اين تحصن، کارها تقسيم شده بود و آقای معادیخواه و هادی خامنهای در کميته تبليغات بودند. وقتی علما وارد مسجد دانشگاه شدند، آقای مطهری اولين سخنران و آقای منتظری سخنران دوم بودند[44].
بیان اهداف تحصن برای خبرنگاران
آیتالله طاهری خرمآبادی: وقتی به دانشگاه تهران وارد شديم، با تعدادی از دانشجويان که در حدود بيست نفر بودند، مواجه گشتيم که از تحصن ما مطلع شده بودند و در آنجا حضور يافته بودند. شهيد مطهری روی پلههای مسجد دانشگاه ايستادند و در حضور عدهای که در آنجا بودند اعلام کردند که ما در اعتراض به رژيم و دولت که از ورود امام خمينی جلوگيری کرده است، در اينجا متحصن میشويم و تحصن خود را از همينجا به دنيا اعلام میکنيم و تا اين منع برطرف نشود، به تحصن خود ادامه خواهيم داد. شهيد مطهری به صورت خلاصه و در چند جمله، هدف از تحصن را بيان کردند و خبرنگارانی هم که در آنجا حضور داشتند، مطالب را نوشته و مخابره کردند[45].
استاد مطهری: اين پلاکارد را برداريد!
آیتالله طاهری خرمآبادی: وقتی وارد مسجد دانشگاه شديم (از قبل قرار بود که تحصن در مسجد دانشگاه باشد) ديديم که در کنار محراب مسجد پلاکارد بزرگی با موضوع آمدن امام زدهاند و در زير پلاکارد نام سازمان مجاهدين خلق (منافقين) را نوشتهاند. تا وارد شديم آقای مطهری گفتند که اين پلاکارد را برداريد[46].
قاطعیت استاد شهید مطهری برای جلوگیری از اداره مراسم استقبال توسط مجاهدین خلق
حجتالاسلام ناطق نوری: در نوفل لوشاتو برنامهریزی کرده بودند که اداره مراسم استقبال از امام به دست مجاهدین خلق باشد و آنها تریبوندار باشند و مادر رضاییها و پدر ناصر صادق و حنیفنژاد نیز به امام خیر مقدم بگویند و صحبت کنند. وقتی از این برنامه خبردار شدیم، در تلفنخانه مدرسه رفاه، آقای مطهری و کروبی و انواری و معادیخواه و بنده جمع شدیم. همه عصبانی بودیم که اگر فردا اینها بهشت زهرا بیایند و تریبون دست اینها بیفتد، چه میشود؟ آقای کروبی تلفن زد به احمدآقا در پاریس و با احمدآقا با عصبانیت صحبت کرد و نسبت به این کار اعتراض کرد و تلفن را با عصبانیت پرت کرد و قهر کرد. سپس آقای معادیخواه گوشی تلفن را برداشت و با حاج احمدآقا صحبت کرد. ایشان هم عصبانی شد و گوشی را زمین زد. بین اینها تنها کسی که عصبانی نمیشد، بنده بودم. گوشی را برداشتم و یک خرده صحبت کردم که اگر اینها بخواهند با آن سوابق و اعلان مواضع داخل زندانشان اداره امور را به دست بگیرند، دیگر نمیشود جلوی آنها را گرفت. در همین لحظه آقای مطهری فرمود: تلفن را به من بده. ایشان تلفن را گرفت و با عصبانیت (علامت عصبانیت مرحوم مطهری حرکت زیاد سر ایشان بود) به حاج احمدآقا گفت: آقای حاج احمدآقا، این که من میگویم ضبط کن و ببر به آقا بده. احمدآقا گویا به ایشان گفته بود ما داریم حرکت میکنیم؛ امام هم راه افتاده و سوار ماشین شده است. مرحوم مطهری گفت: من نمیدانم؛ این جملهای را که من میگویم به امام بگو. احمدآقا گفت: چیست؟ گفت: به امام بگو مطهری میگوید: اگر فردا شما بیایید و تریبون بهشت زهرا دست مجاهدین خلق باشد، من دیگر با شما کاری نخواهم داشت. تا این جملات را شهید مطهری گفت، حاج احمدآقا جا خورد و ایشان خطاب به مرحوم مطهری گفت: آقا هر کاری شما کردید، قبول است. فردا تریبون را خود شما اداره کنید.
بعد از این ماجرا تمام بساط مجاهدین خلق را به هم ریختیم و تریبون را از دست آنان گرفتیم و آقای بادامچیان و معادیخواه جزء گردانندگان تریبون شدند و آقای مرتضاییفر هم قرار شد شعار بدهد[47].
گفتگوی استاد مطهری با امام، قبل از پیاده شدن از هواپیما
دکتر مجتبی مطهری: قبل از آنکه امام(ره) از هواپيما پياده شوند، خواستار ورود شهيد مطهری به هواپيما شدند. شهيد مطهری نمیخواستند تشخصی برای خود قائل شوند و جلو نرفته بودند، ولی وقتی امام(ره) امر کردند، به ناچار پيش رفتند. در هواپيما شهيد مطهری حدود ده دقيقه امام را از اوضاع مطلع کردند و برنامهها را توضيح دادند. آنگاه امام از پلکان هواپيما پايين آمدند و پشت سر ايشان شهيد مطهری قرار داشت. لذا برخی خيال میکنند شهيد مطهری از پاريس همراه امام وارد ايران شدند، در حالی که چنين نيست. در بهشت زهرا دائماً به همه تذکر میدادند که مراقب جان آقا باشند، چون اگر صدمهای به ايشان برسد، گويی صد ميليون مسلمان صدمه ديدهاند و حفظ جان آقا از اوجب واجبات است[48].
انتقال امام از مدرسه رفاه به مدرسه علوی
حجتالاسلام ناطق نوری: صبح روز سيزدهم بهمن به مدرسه رفاه رفتم. مرحوم عراقی دستور داده بود ديوار بين مدرسه رفاه و علوی شماره 1 را خراب کنند تا آن دو را به هم وصل کنند و مردم برای ديدار امام از يک کوچه باريکی به داخل حياط بيايند و جايگاهی هم تدارک ديده بودند. قرار شده بود امام در مدرسه رفاه زندگی کند. صبح زود که به طرف رفاه میرفتم، شهيد مطهری و آقای منتظری را ديدم. آقای مطهری گفت: آقای نوری بيا اينجا. اين جايی که امام را میبرند، جای خوبی نيست، درش کوچک است و مردم که برای ملاقات میآيند اذيت میشوند. گفتم: میفرماييد چه کار کنيم؟ فرمود: برويم مدرسه شماره 2 علوی را ببينيم، اگر آنجا خوب است آقا را به آنجا ببريم. من چون فرزندم آقا مصطفی آنجا درس خوانده بود، محيط مدرسه را خوب میشناختم؛ لذا همراه آقای مطهری به مدرسه شماره 2 رفتيم. مدرسه شماره 2 حياط بزرگی داشت و در ورودی و خروجی جداگانه هم داشت. طبقه اول مخصوص دفتر و تشکيلات و طبقه دوم آن میتوانست محل اقامت امام باشد.
ديديم آقای عراقی دست امام را گرفته و برای ملاقات با مردمی که در حياط مدرسه علوی شماره 1 هستند، از پلهها پايين میآيند. آقای مطهری دست امام را گرفت و داخل پارکينگ آورد. همراه امام، داخل يک پيکانی که از قبل آماده بود، نشستيم و از جلوی مردم رد شديم و به اين ترتيب امام را به مدرسه علوی شماره 2 آورديم. آقای مطهری به من گفت: تو برو به مردم بگو به مدرسه علوی شماره 2 بيايند. لذا به مدرسه علوی شماره 1 آمدم و پشت بلندگو اعلام کردم: اينجا تنگ است و شما به زحمت میافتيد و امام به اين زحمت راضی نبودند، لذا تشريف ببريد علوی شماره 2. اين حرکت شهيد مطهری باعث ناراحتی شهيد عراقی و آقای بهشتی و ديگران شد. شهيد بهشتی بيشتر از همه ناراحت شده بود. البته شهيد مطهری به نحوی از دل ايشان درآورد[49].
علت انتقال امام خمینی به مدرسه علوی
آیتالله مهدوی کنی: صحبت اين شد که چرا امام تشريف ندارند و کجا هستند؟ گفتند: مدرسه علوی هستند. بعد سؤال شد که چه کسی ايشان را برده؟ گفتند: آقای مطهری و بعضی ديگر آمدهاند ايشان را از مدرسه رفاه بردهاند. يادم است آن وقت آقای بهشتی ناراحت شدند که یعنی چه؟ چرا امام را از اين طرف به آن طرف میبرند؟ چرا بدون مشورت کار میکنند؟ ايشان ناراحت شدند. نهضت آزادیها هم ناراحت بودند. همين آقای صباغيان و ديگران ناراحت بودند که امام چطور غيبشان زد. بعد که خدمت آقای مطهری رفتيم، ايشان فرمودند: من احساس کردم اينها دارند امام را دوره میکنند و از همين حالا دارند امام را اداره و رهبری میکنند، از اين رو خواستم که رابطه امام را از اينها قطع کنم و امام به اينها وابسته نشوند که اين برای انقلاب مضر است. لذا امام از آنجا به مدرسه علوی شماره 2 در خيابان ايران تشريف بردند و جريان تقريباً از دست اينها قطع شد[50].
امام خمینی از ايشان استدلال نخواستند
حجتالاسلام هادی غفاری: منافقين امام(ره) را محاصره کرده بودند و میگفتند که ما نيروی پيشرو هستيم. آقای مطهری معتقد بودند که اين امر خطرناک است. مدرسه رفاه از دم در، تلفنها و پشت بامها کاملاً در اختيار آنها بود و روی سينهشان آرم سازمان با همان ستاره مشهور ديده میشد. آقای مطهری به امام(ره) گفتند که شما امشب اينجا نمانيد. لحنشان با همه مهربانی و خضوع، قاطع و محکم بود. امام(ره) از ايشان استدلال نخواستند و گفتند: هر جا که بگوييد میروم. يادم هست که امام پشتیای را که به آن تکيه میدادند، زير بغل زدند و گفتند: راه بيفتيم![51]
نگرانی برای جان امام خمینی
آیتالله طاهری خرمآبادی: در همان اتاق بزرگ نشسته بوديم که متوجه رفتوآمدهای شهيد مطهری و آقای منتظری شديم. آنان مقابل امام نشستند و مطالبی را به ايشان گفتند. بعد معلوم شد که اين دو بزرگوار از ادامه حضور امام در مدرسه رفاه نگران و ناراحتند؛ در نتيجه مکان ديگری را که همان مدرسه علوی بود، برای استقرار امام در نظر گرفتند. مقدمات را هم فراهم کردند تا امام به آنجا منتقل شوند. مدرسه رفاه برای ديد و بازديد عمومی مناسب نبود. جمعيت که به مدرسه رفاه میآمد، با مشکل مواجه میشد. قرار بر اين شد که محل ديد و بازديد مردم با امام در مدرسه علوی باشد و مدرسه رفاه هم محل استقرار و استراحت امام باشد. ما هم از مدرسه رفاه به مدرسه علوی رفتيم. علت تغيير محل اقامت امام اين بود که آقايان مطهری و منتظری درباره سلامتی امام احساس خطر کرده، نگران جان امام بودند. همان گونه که میدانيد در آن زمان سازمان مجاهدين خلق (منافقين امروزی) فعاليت زيادی داشته، با گروههای مبارز اسلامی مختلط شده بودند. کسانی که همفکر يا سمپات آنان بودند نيز در ميان انقلابيون حضور داشتند. آقای منتظری و آقای مطهری احساس کردند که اين افراد در مدرسه رفاه حضور دارند و در تقسيمبندی کاری که صورت گرفته بود، خود را در بين دستاندرکاران جا زدهاند. بدين دليل بود كه پيشنهاد تغيير محل را به امام دادند. بدين ترتيب حضرت امام به مدرسه علوی منتقل شدند. اين مسئله حتی بين دوستان هم مطرح بود که چگونه شد امام را به مدرسه علوی منتقل کردند؟ امام حتی يک روز هم در مدرسه رفاه نبودند[52].
شهید مطهری: من امام خمینی را از دست اينها نجات دادم
آیتالله مهدوی کنی: آيتالله مطهری يکی از کارهای بزرگی که کردند اين بود که امام را از مدرسه رفاه به مدرسه علوی آوردند. ايشان میگفتند: من امام را از دست نهضتیها نجات دادم. اول، آيتالله بهشتی مخالف بودند و صبح که آمدند ديدند امام از اين مدرسه رفته است؛ چون آنجا را فرش کرده بودند که مردم به ديدن امام بيايند. يادم است که شهيد بهشتی خيلی ناراحت شد ولی بعد آيتالله مطهری فرمودند که من امام را از دست اينها نجات دادم[53].
اسدالله بادامچيان؛ عضو كميته استقبال از امام: پس از آنكه امام به مدرسه علوی منتقل شدند، برخی افراد كه اكثر جوان بودند از اينكه اين كار بدون اطلاع آنها انجام شده است ناراحت بودند. موضوع را با استاد مطهری در ميان گذاشتيم. ايشان گفتند قبل از مغرب جلسهای بگذاريد تا من برای آنها توضيح بدهم. جلسه تشكيل شد. افراد معترض از شهيد بهشتی درخواست كردند كه حرف آنها را بگويند. پس از مقداری صحبت، استاد مطهری رو كردند به شهيد بهشتی و فرمودند: «آقا سيد محمدحسين! با ما هستی يا با اينها؟!» و به هرحال استاد علت انتقال امام را توضيح دادند و آنها قانع شدند[54].
طرح تأمين نفت داخلی
دکتر علی مطهری: در ايام انقلاب، زمانی که کارکنان صنعت نفت اعتصاب کرده بودند، پس از مدتی کار بر مردم سخت شد و از نظر سوخت در مضيقه قرار گرفتند. استاد شهيد طرح تأمين نفت داخلی و افراد هيئتی را که میبايست به همين منظور از سوی امام به جنوب بروند (آقايان مهندس بازرگان، حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی و مهندس مصطفی كتيرايی) از طريق تلفن به محضر امام پيشنهاد کردند و پس از چند روزی همين طرح اجرا شد. در آستانه اجرای اين طرح، برخی به طور ضمنی اعتراض داشتند که اين کار از شور انقلاب میکاهد. استاد در پاسخ آنها فرمود: اين کار دو حسن دارد: يکی اينکه عملاً ثابت میکنيم که انقلاب از نظر ما چنان که کمونيستها میگويند به معنی انفجار نيست که سعی کنيم فشار وارده بر مردم افزايش يابد تا خود به خود به حرکت درآيند و جامعه به حالت انفجار برسد، بلکه انقلاب اسلامی از ايمان و عقيده نشأت میگيرد يک انقلاب آگاهانه است و میتوان در ضمن انقلاب، اصلاحاتی نيز به عمل آورد. حسن دوم اين که تاکنون همه اعمال ما جنبه منفی داشته است، يعنی منحصر به تخريب نظام حاکم بوده است؛ اکنون وقت آن است که کار اثباتی انجام دهيم تا دنيا بفهمد که عملاً حکومت در دست امام است و مردم از ايشان فرمان میبرند[55].
جنبه اثباتی رهبری امام خمینی
دکتر علی لاریجانی: در اوج نهضت اسلامی بحث پمپبنزينها، به سبب اعتصاباتی که بود، خيلی داغ شده بود و صفهای طولانی اتومبيلها برای بنزين و نفت در جلوی پمپبنزينها تشکيل میشد. من يک روز در آن ايام يک روزنامه کيهان خريدم و به منزل ايشان آمدم. استاد پرسيدند: بيرون چه خبر؟ من گفتم: چنين منظرهای – که روزنامه نشان میدهد- با وسعت زياد گاهی در شهر ديده میشود و اين برای مردم معضل بزرگی است. ايشان همانطور که روزنامه را ورق میزدند، متفکرانه گفتند: اين مسئله مهم است. تا به حال رهبری امام جنبه نفی و ضديت با حکومت داشت، ولی اکنون ما بايد کاری بکنيم که اين رهبری نقش اثباتی پيدا کند. همان شب با پاريس تماس گرفتند و طرحی را ارائه دادند که طی آن افرادی را معرفی كردند تا اعتصاب کارکنان شرکت نفت را در حدی که نفت مورد نياز جامعه استخراج شود، تعديل نمايند و سه نفر را برای سفر به استان خوزستان معرفی کردند. اين طرح اجرا شد ولی بعد از آن به طور رسمی جايی بروز نکرد که اين کار طرح ايشان بوده است[56].
انتصاب سرپرست کمیتههای انقلاب
آیتالله مهدوی کنی: در اتاقی نشسته بوديم و از جريانات و اوضاع مملکت صحبت میکرديم. ساعت حدود يازده و نيم بود که ناگهان مرحوم شهيد مطهری سراسيمه از اتاق ديگر وارد شدند و گفتند: چه نشستهايد که امکان دارد فاجعهای رخ دهد. گفتيم: چه شده؟ گفتند: الان اين نهضتیها و بعضی از اين وزرای نهضت (که البته اسمهایشان را نياوردند؛ اينطور که در ذهنم مانده، يکی از آنها آقای صباغيان بود، ولی بقيه را يادم نيست.) اينها با آقای لاهوتی در محضر امام هستند و امام، حکم فرماندهی نيروهای انقلابی را برای آقای لاهوتی نوشتهاند و بناست ساعت 12 از راديو پخش شود و اين فاجعه است، نه از جهت خود آقای لاهوتی که خود آقای لاهوتی آدم بدی نيست، ولی ايشان فردی عاطفی و به يک معنا احساسی و ساده است. اينها دورش را گرفتهاند و ممکن است رگ حياتی انقلاب يعنی نيروهای مسلح انقلاب را در اختيار اينها قرار دهد و اين خيلی خطرناک است.
آقای مطهری در اينجا هم با انگيزه نجات امت بپا خاستند و از آقايان استمداد طلبيدند. آقايانی که نشسته بودند، گفتند: حالا چه کار کنيم؟ امام برای ايشان حکم مینويسد. ايشان فرمودند: يکی از شما مسئوليت کميتهها را بپذيرد. تکتک گفتند که شما قبول میکنيد؟ شما قبول نمیکنيد؟ و… . تا بالاخره قرعه فال به نام بنده افتاد. گفتم: اين کار، کار من نيست و من بلد نيستم. اصلاً کميته يعنی چه؟ گفتند: حالا فعلاً شما قبول کنيد. من گفتم که من به تنهايی نمیتوانم اين کار را بکنم. آقای مطهری گفتند: من شما را در اوايل کار کمک میکنم. آيتالله مفتح هم گفتند: من هم کمک میکنم و همين الان قول میدهم كه فردا بيايم و کنار شما بنشينم. اين دو نفر را يادم است. البته بعد آقای ناطق هم آمدند. علی ایّ حال بنده قبول کردم.
آقای مطهری از همانجا به خدمت امام رفتند و عرض کردند: شما دو، سه دقيقهای به اين اتاق تشريف بياوريد. امام از پيش آنها به اتاق آمدند. مرحوم مطهری گوشزد کردند که اين جريان، جريان خطرناکی است؛ آقای لاهوتی آدم بدی نيست، اما اينها که دورش را گرفتهاند آدمهای خطرناکی هستند و مصلحت نيست که شما اين حکم را برای ايشان بنويسيد. ناگفته نماند که حضرت امام نسبت به آقای مطهری بيش از همه علاقه و ايمان داشتند. ضمناً ايشان مسئله تفکيک کميته و سپاه را هم طرح کردند. بخصوص برای اينکه کار، شدني باشد گفتند که آقای لاهوتی را برای سپاه بگذاريم. آن وقت هنوز سپاه شکل نگرفته بود. امام گفتند: پس چه کسی کميته را قبول میکند؟ گفتند: آقای مهدوی اعلام آمادگی کرده. امام گفتند: اشکالی ندارد و حکم سرپرستی کميتهها به طور موقت به نام حقير صادر گرديد. من همان جا حکم را گرفتم و هم اکنون اين حکم به خط شهيد مطهری و امضای حضرت امام نزد حقير موجود است[57].
نقش شهید مطهری در انتخاب مهندس بازرگان برای نخست وزیری
حجتالاسلام هادی غفاری: آقای مطهری در انتخاب مهندس بازرگان برای نخستوزیری نقش اول را داشتند و برای این کار چند استدلال داشتند: اول اينکه حتماً اين فرد بايد پير باشد، چهره ملی داشته باشد و سابقه طولانی مبارزه داشته باشد. دوم اينکه در ميان مردم چهره محترم و محبوبی باشد. و سوم اينکه چون انقلاب اگر جريان تندی را طی کند ممکن است به ورطه سقوط کشيده شود، فردی باشد که جلوی افراطکاریها را بگيرد و حالت نيمچه ترمزی را داشته باشد.
امام(ره) پس از انتصاب بازرگان به او گفتند: طوری نباشد که فردا بگويند ايران را نهضت آزادی اداره میکند. در متن انتصاب هم جمله «بدون توجه به وابستگیهای گروهی شما» هست. حکم مهندس بازرگان را خود امام نوشتند ولی شهيد مطهری روی اين قید تأکيد داشتند و چند بار متن را همراه با امام تصحيح کردند. امام(ره) وقتی چيزی را مینوشتند، هيچکس در اين حد و اندازه نبود که به ايشان تذکر بدهد. فقط شهيد مطهری بود که امام(ره) نظر ايشان را میپذيرفتند.
مهندس بازرگان نمیخواست اين سمت را قبول کند، ولی وقتی شهيد مطهری پيشنهاد و تأکيد کردند، پذيرفت. درست است که او نتوانست همپای انقلاب حرکت کند ولی به شدت مورد احترام شهيد مطهری بود.
روزی که قرار بود نخست وزيری مهندس بازرگان را در دانشگاه تهران اعلام کنيم، من و آقای مطهری همراهش رفتيم و از معاريف انقلاب هيچ کس نبود. آن روزها که با تلويزيون و راديو خبری پخش نمیشد، بلکه دهان به دهان میگشت؛ ظرف دو سه ساعت خبر به همه شهر رسيد که مهندس بازرگان نخستوزير خواهد شد. سه نفری در مسجد دانشگاه وضو گرفتيم و مهندس بازرگان از چوب لباسی عبای اتوداری را برداشت. آقای مطهری اصرار کردند که او جلو بايستد و مهندس بازرگان قبول نمیکرد، اما آقای مطهری به شدت اصرار کردند و بالاخره او امام جماعت شد و من و آقای مطهری دو طرفش ايستاديم. بعد هم درباره برنامههای آيندهاش صحبت کرد. من تنها، احترام عميق از طرف آقای مطهری نسبت به مهندس بازرگان ديدم[58].
انتخابی هوشمندانه
دکتر علی مطهری: در جريان نخستوزيری مهندس بازرگان، معرّف اصلی ايشان به امام، استاد مطهری بودند و امام هم بر حسب اعتماد به ايشان و طبعاً شناختی كه خودشان داشتند اين حکم را صادر کردند. البته اين انتخاب استاد در آن شرايط، بسيار زيرکانه بود. در واقع با انگشت گذاردن روی شخصی مثل بازرگان با خصوصياتی که داشت، میخواستند حساسيتهای غربیها را روی انقلاب کم کنند و کاری کنند که انقلاب با حداقل هزينه به پيروزی برسد؛ با اين اميد که پس از پيروزی انقلاب، يک شخصيت و دولت انقلابی عهدهدار اين امر شود. اين اواخر ايشان از نحوه عملکرد بازرگان ناراضی بودند. به ياد دارم که در همان روز پايانی عمر که شبش به شهادت رسيدند از ايشان سؤال کردم که شما مصاحبه اخير بازرگان را شنيدهايد؟ گفتند: نه. گفتم: ايشان خيلی به امام گوشه و کنايه میزد، و برخی از حرفهای او را برای ايشان نقل کردم. ايشان ناراحت شدند و گفتند: خودت شنيدی؟ گفتم بله. گفتند: امام هم از دست ايشان راضی نيست، بنا داريم که به زودی او را تعويض کنيم و يک دولت انقلابی روی كار بياوريم، که البته همانطور که گفتم همان شب ايشان به شهادت رسيدند والاّ مطمئنم که با حضور ايشان عمر دولت موقت آن قدر ادامه پيدا نمیکرد[59].
تأیید فعالیتهای انجمن فلسفه
دکتر مهدی محقق: در بهار سال 1358 که من به رياست دانشکده دماوند انتخاب شدم، روزی در مسير خود به کارکنان انجمن فلسفه برخوردم که در نياوران در کنار يکی از کاخها که قبلاً دفتر فرح بوده تجمع کرده بودند و چون مرا ديدند خواستند که سفارشی برای پرداخت حقوق سه ماهه آنان که پس از انقلاب متوقف شده بود، بکنم. من نزد آقای تهرانچی، مدير جديد آن دفتر رفتم و از خدمات آن انجمن و انتشارات آن – که بيشتر درباره علوم شيعه و معارف اهل بيت(ع) بوده- شمهای بازگو کردم. ايشان با حسن نيت خاص، همانوقت تلفنی از مرحوم مطهری درباره انجمن استفسار کردند. آن مرحوم در پاسخ اظهار داشتند که فعاليتهای انجمن مورد تأیيد ماست. حال که رئيس آنجا از کشور خارج شده، معاون ايشان آنجا را با همان روش اداره نمايند و بدين وسيله مشکل حقوق کارکنان آن مؤسسه با حسن نيت و خيرخواهی و علم دوستی آن مرحوم حل شد و به يمن آن سفارش، فعاليتهای آن مؤسسه ادامه يافت[60].
منابع:
[1]– مصلح بیدار، ج 1، ص 289.
[2]– سيری در زندگانی استاد مطهری، ص 24.
[3]– مصلح بيدار، ج 1، ص 178.
[4]– همان، ص 172-171.
[5]– همان، ص 300.
[6]– خاطرات محمدرضا اعتماديان، ص 35 -34.
[7]– مصلح بيدار، ج 2، ص 36.
[8]– همان، ص 71.
[9]– همان، ص 284.
[10]– همان، ص 389.
[11]– پارهای از خورشید، ص 144.
[12]– همان، ص 124.
[13]– ]دوره طلبگي.[
[14]– http://www.soroosh-mahallati.com
[15]– همگام با آزادی، ج 1، ص 86-85.
[16]– همان، 25 اردیبهشت 1381، ص 3.
[17]– روزنامه کیهان، 12و13 اردیبهشت 1377.
[18]– ماهنامه شاهد یاران، شماره 5 و 6، فروردین و اردیبهشت 1385، ص 61.
[19]– پارهای از خورشید، ص 120.
[20]– همان.
[21]– خاطرات مرتضی الویری، ص 70-69.
[22]– نامه مفید، شماره هفدهم، بهار 1378، ص 6.
[23]– پارهای از خورشید، ص 121.
[24]– خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی، ص 467-466.
[25]– روزنامه کیهان، 25 اردیبهشت 1381، ص 3.
[26]– روزنامه کیهان، 25 اردیبهشت 1381، ص 3.
[27]– خاطرات من از استاد شهید مطهری، ص 32.
[28]– پارهای از خورشید، ص 123.
[29]– خاطرات حجتالاسلام ناطق نوری، ص 173.
[30]– مصلح بیدار، ج 1، ص 73.
[31]– پارهای از خورشید، ص 129.
[32]– روزنامه کیهان، 25 اردیبهشت 1381، ص 3.
[33]– ماهنامه شاهد یاران، شماره 5 و 6، فروردین و اردیبهشت 1385، ص 64.
[34]– ماهنامه زمانه، سال چهارم، شماره 31 و 32، فروردین و اردیبهشت 1384، ص 85.
[35]– پارهای از خورشید، ص 193.
[36]– خاطرات آیتالله طاهری خرمآبادی، ص 140-139.
[37]– خاطرات حجتالاسلام ناطق نوری، ص 111.
[38]– سیمای استاد در آیینه نگاه یاران، ص 257.
[39]– مصلح بیدار، ج 2، ص 378.
[40]– نیم قرن خاطره و تجربه، ص 207-206.
[41]– ماهنامه شاهد یاران، شماره 5 و 6، فروردین و اردیبهشت 1385، ص 48.
[42]– پارهای از خورشید، ص 128-127.
[43]– همان، ص 406-405.
[44]– خاطرات حجتالاسلام ناطق نوری، ص 145.
[45]– خاطرات آیتالله طاهری خرمآبادی، ص 285.
[46]– همان، ص 284.
[47]– خاطرات حجتالاسلام والمسلمین ناطق نوری، ص 149-148.
[48]– استاد مطهری از نگاه خانواده، ص 20.
[49]– خاطرات حجتالاسلام ناطق نوری، ص 164-163.
[50]– خاطرات آیتالله مهدوی کنی، ص 196.
[51]– ماهنامه شاهد یاران، شماره 5 و 6، فروردین و اردیبهشت 1385، ص 47.
[52]– خاطرات آیتالله طاهری خرمآبادی، ص 294.
[53]– خاطرات آیتالله مهدوی کنی، ص 227.
[54]– سيری در زندگانی استاد مطهری، ص 132.
[55]– پارهای از خورشید، ص 122-121.
[56]– مطهری که بود؟، ص 152-151.
[57]– خاطرات آیتالله مهدوی کنی، ص 228-227.
[58]– ماهنامه شاهد یاران، شماره 5 و 6، فروردین و اردیبهشت 1385، ص 47.
[59]– روزنامه کیهان، 25 اردیبهشت 1381، ص 3.
[60]– زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی استاد شهید مرتضی مطهری، ص 11.