اقدام بر ضد امنیت داخلی کشور

سند ساواک:

گيرنده: رياست اداره دادرسی ارتش (دادستانی)

موضوع: مرتضی مطهری فرزند حسين

نامبرده بالا در تاريخ 15/3/42 به اتهام اقدام بر ضد امنيت داخلی مملکت دستگير و در حال حاضر در زندان شهربانی کل کشور بازداشت ‌می‌باشد. علی‌هذا خواهشمند است دستور فرمایيد نسبت به صدور قرار بازداشت مشاراليه اقدام مقتضی معمول و نتيجه را به اين سازمان اعلام نمايند.

رئيس سازمان اطلاعات و امنيت کشور. سرلشکر پاکروان[1].

عدم سوء سابقه در ساواک تا سال 42

سند ساواک:

گيرنده: تيمسار رياست ساواک مديريت کل اداره سوم

شماره 11249/313- 27/3/42

موضوع: مرتضی مطهری فرزند حسين

از نامبرده بالا تا اين تاريخ سابقه مضره بايگانی شده در اين ساواک به دست نيامده است.

رئيس ساواک تهران. مولوی[2]

 

نقش استاد در قیام 15 خرداد

آیت‌­الله هاشمی رفسنجانی: وقتی که در سال 41 اين مبارزه آغاز شد، آقای مطهری تازه جان گرفته بود؛ يعنی آن دو عاملی که ايشان را از قم رانده بود، يکی بی­‌پولی بود، يکی هم حالت خمودی که در آنجا می‌ديد، اين دفعه اين جهت جبران شد و ايشان تماس‌هايشان را با قم خيلی زياد کردند و پل محکمی شده بودند بين رهبری و مردم و بازار تهران و دانشگاه‌ها، که با شهيد بهشتی و دوستان ديگرشان گروهی بودند که به عنوان واسطه رهبری و صحبت با مردم، افکار امام را منتقل می‌کردند به هيئت‌های مؤتلفه‌ای که در بازار تشکيل شده بود و کارگران مبارز و طلبه‌ها هم که نيروی اصلی محرکه بودند. عده زيادی از آن‌ها با امام ارتباط داشتند و عده‌ای هم باز از طريق اين آقايان تجهيز می‌شدند. اينجا هم حضور آقای مطهری را می‌بينيم به عنوان يکی از چهره‌های بسيار معتبر، که سه جنبه داشته، مثل تير سه شعبه‌ای که در سه جهت از بازار، از دانشگاه و از حوزه به قلب دشمن می‌خورد. نيرو از امام می‌گرفت و قدرت را به اين سه مرکز مردمی ‌منتقل می‌کرد. دشمن هم از همان روز اول ايشان را شناخت و ايشان جزء بازداشت شدگان اصلی جريان پانزدهم خرداد بودند. بنده آن موقع سرباز بودم و در آن شور و هيجان دو ماهه پانزدهم خرداد در جامعه نبودم. ايشان در مسجد هدايت سخنرانی می‌کرد. آن موقع ايشان حديث «من رأي سلطاناً جائراً…» را محور سخنرانی‌هايشان قرار داده بود و به نقطه اصلی حکومت حمله کرده بود. البته امام بعد از قضيه مدرسه فيضيه با اعلاميه «شاه پرستی يعنی چه؟ يعنی غارتگری و…» با قاطعيت و صراحت افشاگری می‌کردند. برای اينکه اين بحث منتقل بشود و در بحث‌های منبری تجزيه و تحليل بشود و خط فکری را با بحث‌ها روشن بکنيم، آنجا يکی از مراکز مهمی بود که مرحوم مطهری هدايت می‌کرد، که پرونده ايشان اصلاً همين بود که چرا اين مسئله را به اين شکل مطرح کرديد؟ البته دوره زندانشان به خاطر شرايطی که وجود داشت نمی‌توانست طولانی باشد و پس از مدتی آزاد شدند. من شهادت می‌دهم که اين شهيد بزرگوار در دوره غيبت امام، وقتی که ايشان در زندان بودند يا تحت نظر بودند و يا وقتی تبعيد بودند، در تمام اين دوره کارگشا و راهگشای بسياری از مشکلات مبارزه بود و حضور ايشان اين اهميت را داشت[3].

 

ابتکار عمل دست ایشان بود

آیت­‌الله انواری: خوب ايشان واقعاً فرزند علمی امام بودند و بسيار هم مورد توجه ايشان. واقعاً‌ نسبت به امام عشق می‌ورزيدند و اين تنها ناشی از رابطه استاد و شاگردی نبود. در هر محفلی و هر مجلسی که از امام صحبت می‌شد، ايشان از روحيات و حالات و صفات امام بسيار صحبت می‌کردند. و در اينجا بايد اضافه کنم که ايشان از حافظه بسيار عجيبی برخوردار بودند و واقعاً مطالب را در ذهن، بسيار خوب حفظ می‌کردند و می‌توانيم بگوييم که ايشان در حقيقت تاريخ متحرکی بودند.

در هر حال اعتراضات شروع شد، علما به حرکت در آمدند و ايشان نيز در آن مجامع شرکت می‌کردند. يادم هست که در آن روزگار آيت­‌الله ميلانی از مشهد به تهران آمدند و با ايشان مأنوس بودند و مرحوم شهيد استاد مطهری پيش ايشان بسيار آمد و شد می‌کرد، فکر می‌داد، نظر می‌داد، راهنمايی می‌کرد. قبل از اينکه حادثه پانزدهم خرداد رخ دهد (در ارتباط با مسئله انجمن‌های ايالتی و ولايتی) جمعی از دوستان بازار و دانشجوها نوعی فعاليت داشتند که نمی‌توان آن را گروهی و يا حزبی ناميد و آن به اين ترتيب بود که اين‌ها بين تهران و قم آمد و شد می‌کردند و اخباری را که لازم بود از تهران به دست مراجع و خصوصاً امام می‌رساندند. ابتکار عمل در آن روز دست ايشان بود و اعلاميه و نوارهای سخنرانی را به تهران منتقل می‌کردند و فقط کارشان پخش اعلاميه‌ها و نوارها و سخنرانی‌­ها بود و خيلی فعال و در عين حال صميمانه.

از طرف مجالس مختلف به محافل بسياری دعوت می‌شد و در آنجا هم ايشان در اين موارد صحبت می‌کردند. مخصوصاً‌ در مجامع دانشگاهی، ايشان خيلی مورد توجه دانشجويان و اساتيد بودند و در جلسات شروع می‌کردند به اعتراض کردن و حمله به رژيم و روشنگری؛ جنايات رژيم را می‌شمردند، آن هم به طور بسيار جالب، به طوری که برای رژيم قابل تحمل نبود. تا اينکه در شبی که امام خمينی را از قم به تهران آوردند، افرادی از وعاظ و گويندگان را هم در تهران بازداشت کردند. يکی از آنها هم استاد مطهری بودند که در منزلشان بازداشت شدند و حدود دو ماه همراه علمايی که فعاليت داشتند در زندان بودند، و بعد هم با فشار علمايی که از شهرستان‌ها آمده بودند و فشار عظيمی که در تهران شده بود، ايشان را آزاد کردند؛ ولی بعد از آزادی هم ايشان سخت تحت نظر بودند. ولی به هر صورت، اين‌ها مانع انجام وظيفه ايشان نبود و ايشان کار خود را انجام می‌دادند و کارهايی را که انجام می‌دادند، ‌موفقيت‌­آميز بود و آن روشنايی که بايستی به افراد داده شود، از ناحيه ايشان داده می‌شد و خود همين روشنگری و افشاگری‌ها و ارشادات و راهنمایی‌ها در به وجود آمدن انقلاب اسلامی ‌عظيم ايران بسيار بسيار مؤثر بود[4].

 

ماجرای دستگیری در قیام 15 خرداد

همسر استاد: در 15 خرداد سال 1342 که امام دستگير شدند، عوامل رژيم آمدند دنبال آقای مطهری. شب عاشورايی بود که ايشان سخنرانی عجيبی کرده بودند و به منبری‌­ها گفته بودند که بايد واقعيت را بگوييد و در مقابل همه نوع حادثه و گرفتاری بايستيد. در آن سخنرانی نوک پيكان حمله را متوجه شخص شاه كرده بودند و اعلامیۀ امام را هم خوانده بودند. بعد از آن سخنرانی بود که در ساعت دوازده و نیم شب ايشان به منزل آمدند. منزل ما در کوچه «دردار» خيابان ری بود که يک حياط 100 متری بود. بچه‌ای یک ماهه نيز داشتیم. ايشان طبق معمول که مقداری نان و پنير یا کره ‌می‌خوردند، پس از ورود همان شام مختصر را از من طلب کردند و من رفتم شام بياورم که درب حیاط صدا کرد و استاد برای باز کردن درب حياط رفتند.

برای دستگیری ایشان آمده بودند و نگذاشتند استاد دوباره به داخل منزل بیایند. ايشان ‌می‌خواستند لباس عوض کنند که اجازه نمی‌دادند. من آمدم جلو، ايشان به من گفتند که لباس­های مرا بياور. جيب قبای ايشان پر از اعلاميه و دفتر تلفن و مدارک بود. من رفتم و قبای ديگری برای ايشان آوردم و دفتر دیگری که چیز مهمی در آن نبود در جیب آن قبا گذاشتم. آن شب ايشان را دستگير کردند و نزديک به دو ماه زندانی بودند. وقتی که آزاد شدند، در اولين ديدار با من، خنديدند و گفتند: اگر کار تو نبود و آن قبا را عوض نکرده بودی، اسرار ما کشف شده بود و جرم من سنگین‌­تر می­شد و تو خيلی زرنگی کردی. در راه هم که می رفتیم متوجه نشدم قبا عوض شده. در دفتر زندان که لباس عوض کردیم، مأمور زندان شروع به تفتیش قبا کرد و من خیلی نگران بودم. یکدفعه متوجه شدم که فقط یک دفتر معمولی در آن است و قبا عوض شده و تو را خیلی دعا کردم.

البته من بلافاصله پس از دستگیری ایشان محتویات جیب آقای مطهری و چیزهای دیگری را که نباید به دست ساواک می­‌افتاد، به خانۀ همسایه بردم. اتفاقاً نیم ساعت پس از دستگیری ایشان، مأموران برای تفتیش منزل آمدند و خوشبختانه چیزی پیدا نکردند[5].

 

شرایط بد زندان

آیت‌­الله منتظری: در 15 خرداد سال 42، وقتی آيت‌­الله خمينی را بازداشت کردند، ايشان از کسانی بودند که بازداشت شدند و در زندان موقت شهربانی بودند و حدوداً شصت و پنج نفر بودند و آقای مطهری تعريف ‌می‌کردند که آن قدر جايشان تنگ بود که نمی‌توانستيم بخوابيم و به زحمت به پهلو ‌می‌خوابيديم[6].


[1]– استاد شهید به روایت اسناد، ص 92-91.

[2]– همان، ص 93.

[3]– مصلح بیدار، ج 2، ص 71-70.

[4]– مصلح بیدار، ج 1، ص 148-147.

[5]– مصلح بیدار، ج 1، ص 59-58.

[6]– همان، ج 2، ص 336.