پاسخ به مطالب ناروای یک قاضی علیه اسلام
حجتالاسلام فلسفی: از جمله آثار ارزشمند ايشان، سلسله مقالاتی بود که در رد نظرات و نوشتههای نويسنده مجله «زن روز» نوشتند. موضوع از اين قرار بود که يکی از قضات دادگستری در مجله «زن روز» مطالب ناروايی عليه حقوق زن در اسلام به صورت مقالات فرهنگی مینوشت. مرحوم شهيد مطهری به منزلم آمد و گفت: مهيا هستم جواب نوشتههای اين قاضی را بدهم. من هم تلفن زدم و آنها پذيرفتند تا مطالبی را که مرحوم شهيد مطهری در رد نوشتههای آن قاضی مینويسد، در همان صفحه مجله چاپ کنند. بعدها ايشان مطالب اين مقالات را تکميل و به صورت کتاب «نظام حقوق زن در اسلام» تنظيم و منتشر کرد[1].
ناراحتی از ظلم به زنان
همسر استاد: ايشان به خانمها خيلی احترام میگذاشتند و هميشه میگفتند: زن در جامعه ما خيلی استثمار میشود. يک بار که برای معالجه مرحوم علامه طباطبايی با ايشان به خارج از کشور رفته بوديم، عدهای از دخترها و خانمهای دانشگاهی پيش ما آمدند و به آقا گفتند: علمای اسلام به زنهايشان چندان احترام نمیگذارند و آنها را هميشه با نام «بیادبی!» و چيزهای ديگر اسم میبرند و آنها را در هيچ کاری شرکت نمیدهند.
آقا جواب دادند: خير، اين طورها نيست، و خيلی از حقوق زن در اسلام صحبت کردند. از جمله گفتند: اسلام حق بسيار زيادی برای خانمها قائل شده که حتی میگويد وظيفه ندارد به بچه خودش هم شير بدهد، چه برسد به کارهای ديگر.
يادم هست وقتی ايشان کتاب «نظام حقوق زن در اسلام» را مینوشتند، گاهی راجع به اين موضوعات با من صحبت میکردند. ايشان از رنج و ظلم به يک زن خيلی ناراحت میشدند و آن را ننگی بر مردان میشمردند[2].
علت نگارش مقاله در «زن روز»
دکتر احمد جلالی: روزي به درد دل ميگفت که ديدم اين مجله به درون خانههاي مردم مسلمان راه يافته و آشناي دختران جواني که هيچ پناه فکري ندارند شده است و ما راهي به درون آن خانهها نداريم. فکر کردم که در لابهلاي صفحات همين مجله، باب آشنايي را باز کنم و غربت فرزندان مسلمان را از معرفت معنوي کاهش دهم[3].
حق الزحمه مقالات را نپذیرفت
محمدعلی مطهری؛ برادر استاد: روزی يک نفر آمد و سلام و عليک کرد و به ايشان گفت: مدتی است که ديگر در مجله «زن روز» چيزی منتشر نمیکنيد. ايشان گفتند: مدتی لازم دانستم بنويسم، ولی حالا لازم نمیدانم.
آن شخص پاکتی پول درآورد و خواست به برادرم بدهد. برادرم گفتند: از همان اول هم من برای پول نمینوشتم که حالا بخواهم برای پول بنويسم. آن موقع وظيفه شرعی میدانستم که بنويسم، ولی حالا وظيفه شرعی نمیدانم، و اضافه کردند که اين پولها را جای ديگری خرج کنيد[4].
عدهای نوشتن در «زن روز» را خلاف آداب میدانستند
محمد مجتهد شبستری: يک برجستگی، ما در ايشان میديدیم و آن برجستگی اين بود که میديديم يک ملبس به لباس روحانيت، بیپروا و با کمال شجاعت، خويش را وارد ميدانهايی میکند که در آن ميدانها اهل علم کمتر وارد میشدند؛ يعنی ميدان بحث با افکار ديگر، مکتبهای ديگر و ميدان نوشتن در مجلاتی مثل «زن روز» آن وقت که مجلهای بود که تقريباً اختصاصاً در آن کسانی مطلب مینوشتند که چندان کاری با اسلام نداشتند؛ در واقع يک مجله غربزده بود که منتشر میشد. اما وقتی ايشان میديدند که بايد از طريق همان تريبون مطالبشان را بگويند، از وارد شدن در آن ميدان نه تنها امتناعی نداشتند، بلکه استقبال میکردند؛ گرچه در نظر عدهای مطلب نوشتن ايشان در مجله «زن روز» آن روز، نوعی برای ايشان کسر شأن و يا خلاف آداب بود.
و همين طور ما میديديم ايشان در کتاب «اصول فلسفه» با کمال شجاعت وارد ميدان نبرد فکری با مسائلی شده است که غربیها در زمينه فلسفه گفتهاند. خلاصه، اين يک صفت خاص در ايشان بود که میرفت در ميدانهايی خارج از آنچه که به طور رسمی حدود کار يک عالم اسلامی بود؛ زيرا در آن روزها در ايران حدود رسمی کار عالم اسلامی همين بود که يا درسی میگفت يا برای مؤمنان سخنرانی میکرد؛ باز برای مؤمنان و بالاخره هميشه با محيط انسانهای باايمان سر و کار داشت. در حالی که ايشان يک قدم جلو میگذاشت و میرفت به محيطهايی که در آن محيطها از ايمان خبری نبود و يا ضعيف بود؛ در آن محيط به دفاع از افکار اسلامی و بيان افکار اسلامی و مقايسه آن با ساير افکار میپرداخت.
ايشان درخشانترين چهرهای بود که ما میديديم اين کار را میکرد. اينها زمينههايی بود که من و امثال من را با ايشان آشنا میساخت و به ايشان علاقهمند میکرد[5].
ناسزاها شنيدم
محمدتقی مطهری؛ برادر استاد: يک روز ايشان به من گفت: محمدتقی! حساب کن من چند تا کتاب نوشتهام؟ يادش رفته بود و بايستی من میگفتم چند تا کتاب نوشته است. 32 جلد کتاب نوشته بود. من به شوخی گفتم: داداش! کتاب نوشتی، منبر رفتی، نمیدانم خدا به تو اجر میدهد يا نه، ولی مطمئنم برای يک کار خدا به تو اجر میدهد و آن مقالههايی است که در مجله «زن روز» نوشتهای، چطور جرئت کردی در «زن روز» مقاله منتشر کنی؟ گفت: وظيفه بود، خيلی ناسزاها شنيدم[6].
باید آنها بدانند که ما چه میگوييم
حجتالاسلام سیدهادی خسروشاهی: خوب به خاطر دارم که در اين زمينه علیرغم مخالفت شديد بسياری از دوستان، در مجله «زن روز» آن ايام – که راهنمايیهای «بر سر دوراهی» آن، زشتترين و بیشرمانهترين روشها را به دختران و زنان ايران ارائه میکرد و در واقع زنان و دختران را بر سر چهارراهها میکشانيد- ايشان مقالاتی مینوشت و معتقد بود که بايد دلايل و مطالب ما در مجله خود آنها هم منتشر شود، تا آنها بدانند که ما چه میگوييم.
باز به يادم هست که در همين زمينه، ايشان در پاسخ اعتراض يکی از دوستان که میگفت: مقالات شما باعث میشود پای «زن روز» به خانههای مسلمانان هم باز شود و موجب فساد دختران جوان گردد، گفتند: اگر خانوادههای مسلمان با خواندن چند شماره «زن روز» فاسد بشوند، بايد در تربيت کامل آنها کوشيد و بايد به اين نکته هم توجه داشت که «زن روز» قبل از نشر مقالات من در تيراژی بالای صد هزار منتشر میگرديد؛ يعنی در ميان صد هزار خانواده ايرانی و اغلب مسلمان راه دارد و من با نوشتن مقالاتی در اين مجله، حرفهای خودمان را ميان صد هزار خانوادهای میبرم که به مسجد يا حسينيه نمیآيند. استاد سپس افزود: قرآن مجيد درباره مشرکين میفرمايد: «لم يکن الذين کفروا من اهل الکتاب منفکين حتی تأتيهم البينه»؛ اين آيه علاوه بر تفاسيری که شده، معنی جالبی هم دارد و آن اينکه تا شما برای مشرکين دليل و برهان نياوريد و با آنها به بحث آزاد ننشينيد، دست از کار و راه خود برنمیدارند و اين خود دليل روشني است که قرآن به انديشه و گفتگوی همراه با دليل و برهان اهميت میدهد و آن را جدی تلقی میکند، و در واقع طرح کردن يک موضوع به طريق استدلالی و منطقی، به تعبير قرآن، میتواند در جهت دادن به زندگی انسان و تغيير مسير و کيفيت آن، عامل سازنده و اصلی باشد. نوشتن مقاله در مجله يا نشريهای را، اگر در راستای اهداف اصلی آن مجله نباشد، نمیتوان همکاری ناميد؛ بلکه وقتی کاملاً برخلاف اهداف گردانندگان آن مجله باشد، بايد آن را نوعی «مبارزه از درون» ناميد. به هر حال اين مقالات در سال 1345 و 1346 در مجله «زن روز» درج شد.
قصه را من يک بار هم در يکی از سفرهای حج -که آقای مهندس معينفر هم حضور داشت و خود از مخالفين سرسخت نوشته شدن اين مقالات در مجله «زن روز» بود- از شهيد مطهری پرسيدم. ايشان گفتند: شما که بهتر از من از محتوای مجله «زن روز» آگاهيد. در اين مجله مقالاتی منتشر میشد که در واقع در تحريف و يا رد تفکر و بينش اسلامی درباره حقوق زن بود و من به پيشنهاد يک شخصيت روحانی، به عنوان بيان حقايق، مقالاتی نوشتم. اين مجله تيراژ وسيعی داشت و در ميان اغلب خانوادهها رخنه کرده بود. سکوت در مقابل اباطيل آنها غيرمنطقی و حتی غيرمشروع بود. به هر حال من با نوشتن اين سلسله مقالات، در واقع در ميان خوانندگان آن مجله به نشر حقايق پرداختم و البته اتهامات زيادی نصيب ما شد و همانطور که میبينيد دوستان هم مخالفت کردند که کار ما نوعی تأیيد مجله است. اما توجه نداشتند که من در نقد و رد مطالب مندرج در مجله چيز مینوشتم، نه در تأیيد محتوای آن. و به هرحال ايشان علیرغم تهمتها و فشارها و مخالفتها به تکليف خود عمل کرد و سی و سه مقاله در مجله «زن روز» به چاپ رساند که بعدها به شکل کتابی منتشر شد[7].
من همان مرتضی مطهری هستم
حجتالاسلام فاکر: يک روز در فرودگاه تهران، مرحوم آقای مطهری میخواستند مسافرتی تشريف ببرند. ظاهراً بليط ايشان اشکالی پيدا کرده بود. از پشت بلندگوی فرودگاه اعلام کرده بودند که آقای مرتضی مطهری برای اصلاح بليطشان مراجعه کنند. مرحوم آقای مطهری رفته بودند آنجا. چند تا از خانمهای شمال شهر آن روز قبل از انقلاب، وقتی که اسم آقای مطهری را شنيده بودند گفته بودند برويم آقا را ببينيم. رفته بودند پشت درب اتاق برای اينکه ايشان را ببينند. ظاهراً يکیشان پرسيده بود که آقای مطهری اينجا هستند؟ ايشان فرموده بودند: بله من هستم. ظاهراً پرسيده بودند: شما در مجله «زن روز» مقالات را مینويسيد؟ ايشان فرموده بودند: من همان مرتضی مطهری هستم که آن مقالات را مینويسد. شايد برای آنها باور کردنی نبود که مرتضی مطهری را در لباس روحانی متعبد متدين خداشناسی که پيشانیاش آثار سجده دارد ببينند[8].
[1]– مصلح بیدار، ج 2، ص 182-181.
[2]– پارهای از خورشید، ص 101-100.
[3]– روزنامه فردا، 15 اردیبهشت 1377.
[4]– پارهای از خورشید، ص 55-54.
[5]– مصلح بیدار، ج 1، ص 181.
[6]– پارهای از خورشید، ص 92.
[7]– مصلح بیدار، ص 397-396.
[8]– ماهنامه تربیت، سال دوازدهم، شماره 2، آبان 1375، ص 30.