اگر ماهی صد تومان داشتم، در قم میماندم
آیتالله مهدوی کنی: يادم میآيد مرحوم شهيد مطهری – رضوان الله تعالی عليه – که شهريه ايشان بعد از تأهل حدود پنجاه تومان بود، زندگی برايشان مشکل بود. خود ايشان میفرمودند که اگر من ماهی صد تومان داشتم، پنجاه تومانش را اجاره میدادم و با پنجاه تومان بقيه زندگی را اداره میکردم و در قم میماندم. اما اين پنجاه تومانی که آقا (مرحوم آيتالله بروجردی) میدهند فقط پول کرايه خانه ماست. و واقعاً اين طور زندگی برای طلبهها سخت بود و اين مقدار هم شهريهای بود که طلاب میگرفتند.
فروش «جواهر» برای تأمین هزینه زندگی
آیتالله ابراهیم امینی: به نظر من علتی كه آقای مطهری به تهران رفت، مشكل اقتصادی بود. آقای مطهری خيلی دير ازدواج كرد. بعد هم كه ازدواج كرد، خانوادهاش را آورد قم. يک اتاقی گرفته بودند، خانه دربست نبود. با اين كه زندگی آن زمان زندگی سادهای بود، مخصوصاً طلبهها زندگی سادهای داشتند، ولی به هر حال تأمين هزينه زندگی مشكلی بود كه نمیشود منكر شد. آقای مطهری نه از منبریهایی بود كه واقعاً در منبر كارش گرفته باشد و درآمدی از راه منبر پيدا بكند، و نه يک چهرهای بود كه مردم وجوهات به او بدهند. آقای منتظری را نجف آباديها كمكش میكردند ولی آقای مطهری اين طور نبود. يک راه درآمد هم از وجوهات و كمک مراجع بود. آيتالله بروجردی در آن زمان به بعضی افراد میرسيدند ولی به آقای مطهری رسيدگی نمیشد. روی اين حساب يک مدت كوتاهی در قم ماند، بعد ناچار شد برود تهران. حتی من شنيدم مجبور شد كه بعضی كتابهايش را بفروشد و هزينه زندگی كند، مثل كتاب «جواهر» كه واقعاً از ضروريات آن زمان بود. «جواهر» آن وقت چاپ قديم بود و خيلی هم نسبت به آن زمان كمياب و گران بود. لذا ناچار بود برود. رفت كه بالأخره يک زندگیای پيدا كند.
از اطرافيان آيتالله بروجردی ضربه خوردم
حجتالاسلام علی دوانی: در سال 1353 روزی استاد شهيد تلفن کرد و گفت: فلانی، اگر بتوانی سری به ما بزن. در دانشکده الهيات، اتاق کارش، به ديدنش رفتم. شهيد مفتح هم که همسايه ما و استاد آن دانشکده بود حضور داشت.
استاد شهيد مطهری گفت: خواستم از شما بپرسم چه میکنی و چطور میگذرانی؟ کتاب هم که بنويسی، مگر کتابفروشها با اين حرفها حق التأليف آدم را درست میدهند که درآمدی برای معاش باشد و مگر حق التأليف هم در اين مملکت شد حقوق که آدم روی آن حساب کند و به آن اعتماد نمايد؟ بعد گفت: علت اينکه شما را خواستم و اين سؤال را کردم اين بود که بگويم خود من هم وقتی از قم به تهران آمدم وضعی مثل امروز شما را داشتم. پرسيدم: چطور؟ استاد شهيد گفت: بر اثر شکست طرح آقای خمينی برای اصلاح حوزه که من هم از فعالان آن و شاگرد ايشان بودم، از اطرافيان آيتالله بروجردي ضربه خوردم. اطرافيان، طوری مرا از نظر آقای بروجردی انداخته بودند که هر چه کردم مرا احضار کند تا حضوراً عرايضم را عرض کنم، نتيجه نگرفتم. حتی روزی نامهای نوشته و در آن عرض کرده بودم در کجای دنيا رسم است که درباره کسی حکم غيابی صادر کنند؟ چيزهايی به شما گفته اند؛ بنده را احضار کنيد که توضيح بدهم تا رفع هرگونه سوء تفاهم شود. نامه را دادم به آقای منتظری که هم مباحثه بوديم و نزد آيتالله بروجردي آمد و رفت داشت، و گفتم در يک فرصت مناسب به دست ايشان بدهد. آقای منتظری گفت: دادم، نگرفت. ناچار به تهران آمدم. مدتی را بیهدف گذراندم تا اينکه مرحوم کوشانپورجلسه هفتگی در خانه خود گرفت که شب ها اول نماز جماعت بخوانم و بعد تفسير قرآن کنم. دعوت او را پذيرفتم. در مدرسه مروی هم شروع به تدريس کردم. بعضی اوقات هم به افراد خاصی درس خصوصی میدادم يا در جلساتی منبر میرفتم. روزی مرحوم کوشانپور پرسيد: مثل اين که قم مشرف بوديد؟ گفتم بله. پرسيد: برای زيارت رفته بوديد؟ گفتم نه، خانوادهام در قم است و هفتهای يک بار به آنها سر میزنم. پرسيد: چرا آنها را به تهران نمیآوريد؟ چيزي نگفتم. پرسيد: «ها، چرا؟» گفتم حقيقت اين است که بايد خانهای اجاره کنم و وجهش را ندارم. در همان قم که اجاره خانه مختصر است، هستند. مرحوم کوشانپور گفت: به آقای بروجردی بنويس ماهی يکصد و پنجاه تومان ماهانه اجاره خانهات را از باب سهم قبول کند و من میدهم. گفتم نمینويسم. پرسيد: چرا؟ گفتم اولاً چنين تقاضايی تا حالا از ايشان و غير ايشان نکردهام. ثانياً اگر هم بنويسم، شايد نامه را به دستشان ندهند، و اگر بدهند هم شايد ترتيب اثر ندهند. گفت: يعنی چه؟ گفتم همين است که میگويم. چون علت را پرسيد و ترسيدم مبادا خيال کند آقا از نظر دينی سوء نظری به من دارد و عدالتم نزد آنها که پشت سرم نماز میخواندند دچار اشکال شود، گفتم حقيقت اين است که من هم به واسطه آقاي خمينی – که طرحی برای اصلاحات حوزه داشت و به ناکامي کشيد – به وسيله اطرافيان آیتالله بروجردی صدمه ديدهام و همان نيز علت بيرون رفتنم از حوزه شده است. با اينکه مورد نظر آقای بروجردی و از شاگردان خوب ايشان بودم، اين طور شده است. وقتی مرحوم کوشانپور اين را شنيد، گفت: لازم نيست شما بنويسيد، خودم ترتيب کار را میدهم؛ ماهی يکصد و پنجاه تومان برای جلسات هفتگی تفسير و يکصد و پنجاه تومان برای اجاره خانه پرداخت میشود. سپس گفت: خانوادهات را بياور تهران و ديگر اين همه بين قم و تهران آمد و رفت نکن. همين کار را کردم و مقيم تهران شدم.
بعد شهيد مطهری گفت: علت بيرون آمدنم از حوزه اين بود و از آن موقع تاکنون به جرم ارادت به آقای خمينی نزد خودی و بيگانه صدمه ديدهام و میبينم. تا وضع ما روحانيان و آقايان مراجع چنين باشد، اين قضايا هم هست. بايد تحول اساسی در حوزه به وجود بيايد که چهار نفر کم مايه نتوانند اينطور با سرنوشت افراد بازی کنند و سد راه خدمات ارزنده به اسلام و مسلمين باشند. خواستم شما از وضع من مطلع باشيد تا تسکينی برای شما باشد.
بیاعتنایی آیتالله بروجردی به نامه استاد
آیتالله منتظری: آقای مطهری ناچار شد برود تهران، بيشتر به جهت مخارج زندگی. چون واقعا از جهت زندگی بر ما سخت میگذشت. ايشان میگفت: بنا نيست هميشه ما با فقر زندگی كنيم. به من گفت بروم به آقای بروجردی قضيه رفتنش را بگويم و از طرف ايشان خداحافظی كنم. میگفت: اگر خودم برای خداحافظی پيش آقای بروجردی بروم ممكن است بگويند چرا و بیاعتنايی شود. بعد يک نامه نوشتند خدمت ايشان، هم به عنوان عذرخواهی و هم تقدير و تشكر از زحمات ايشان كه در اين مدت از شما استفاده كرديم و…، اين نامه را نوشته بود و گفت: شما اين نامه را به آقای بروجردی بدهيد. روز پانزده شعبان بود، آقای بروجردی نشسته بود و جمعيت زيادی هم اطراف ايشان بودند. من رفتم خدمت ايشان و گفتم: آقای مطهری اين نامه را دادند خدمت شما و خداحافظی هم كردند. آقای بروجردی نامه را نگرفت. گفتم: بالاخره ايشان…، ايشان گفته…، با ناراحتی نامه را كنار زد، من پيش ديگران خجالت زده شدم.
آقای حاج ميرزا ابوالحسن به من گفت: مگر نمیدانی به آقای بروجردی گفته شده كه آقای مطهری و آقای خمينی هستند كه فداييان و نواب را عليه شما تحريک میكردند، آن وقت تو آمدهای نامه اينها را میدهی به آقای بروجردی! بعد من جريان را به آقای مطهری گفتم، ايشان خيلی متأثر شد. تا آن وقت من نمیدانستم كه پيش آقای بروجردی تا اين حد تفتين شده است و تا اين اندازه ممكن است در ذهن بزرگان اثر گذاشت. در صورتی كه خود آقای مطهری به من گفت كه من رفتم با نواب صحبت كردم و گفتم با اين تندی كه شما داريد، نتيجه نمیگيريد و حوزه را به هم میزنيد و بايستی كاری كرد، حالا كه يک مرجع هست ايشان را تا اندازهای همراهی كنيد تا نتيجه بهتری به دست آيد و… خلاصه آنها كار خودشان را كردند. از اين قضيه معلوم میشود كسانی كه اهداف سوئی دارند گاهی ممكن است شرايطی را فراهم كنند كه نظر بزرگان را راجع به شخصی يا مسئلهای برگردانند.
بدگویی اطرافیان آیت الله بروجردی از استاد
دکتر علی مطهری: اطرافيان آيتالله بروجردی آن طوری که ما شنيدهايم – و من از چند منبع تحقيق کردهام، از جمله هم مباحثه ايشان نقل میکرد- بدگويی کرده بودند و گفته بودند که امام(ره) و آقای مطهری هستند که نواب را تحريک میکنند. نواب گاهی به آيتالله بروجردی انتقاد میکرد كه شما نسبت به جنايات رژيم شاه سکوت کردهايد. اين امر باعث بینظمیهايی در حوزه شده بود. يک عدهای به ايشان رسانده بودند که اين دو در تحريک فداييان اسلام نقش دارند و آيتالله بروجردی هم بدبين شده بودند. در صورتی که واقعاً اينطور نبود. خود شهيد مطهری – آنطوری که دوستانشان میگويند- چندبار نواب صفوی را نصیحت کرده بودند که آيتالله بروجردی مرجع هستند و شما نبايد عليه ايشان صحبت بکنيد و به صلاح نيست، و حتی خيلی هم در اعتدال روش نواب و فداييان اسلام مؤثر بودهاند. همينطور امام خمينی، و میگفتند امام(ره) با برخی از کارهای فداييان اسلام موافق نبودهاند. ولی به هرحال به شکل معکوس به گوش آيتالله بروجردی رسانده بودند.
استاد مطهری يک بار میخواستند بروند و قضيه را توضيح بدهند که ايشان (آيتالله بروجردی) قبول نمیکنند، ولی ما هيچوقت از ايشان نشنيديم که حتی يک گوشه و کنايه هم به آيتالله بروجردی بزنند، و بعد از رحلت ايشان میبينيد که در آن مقاله به مزايا و خدمات آيتالله بروجردی میپردازند و چقدر از ايشان تعريف و تمجيد میکردند و از روش فقهی منحصر به فرد ايشان تعريف فراوانی میکردند.
فداکاری استاد در مهاجرت به تهران
دکتر علی مطهری: در واقع ايشان در اين کار يعنی سفر به تهران يک نوع فداکاری کردند. چون در آن دوره، ايشان از مدرسين برجسته حوزه علميه قم بودند و کرسی درس خارج فقه و اصول برای ايشان مهيّا بود و به قول آيتالله مکارم شيرازی – که اخيراً گفتهاند- استاد شهيد مطهری روح بسيار بزرگی داشتند. میدانيد که در حوزه، کرسی درس خارج فقه و اصول يعنی مقدمه مرجعيت، و ايشان اينها را يک دفعه رها کردند و به صورت يک طلبه آمدند تهران که هيچکس ايشان را نمیشناخت و از صفر شروع کردند و اين نشانه عظمت روح و روحيه قوی و اعتماد به نفس ايشان است که دوباره از صفر شروع میکنند و باز در تهران هم جا باز میکنند که نشان میدهد از شخصيتی بسيار قدرتمند برخوردار بودند.
تغذيه فکری محافل روشنفکری
آیتالله هاشمی رفسنجانی: به هر حال آن دوره [در حوزه قم] بعضیها سرخورده شدند. شايد مرحوم مطهری، هم به خاطر فشار مالی و هم به سبب فشار روحی که همه اهدافشان را در آنجا نمیديدند و هم احساس نياز شديدی که جهت تغذيه فکری محافل روشنفکری که در تهران پيدا شده بود، مجموعه اينها باعث شد که ايشان به تهران آمدند.
ایشان در تهران منشأ اثر بودند
آیتالله هاشمی رفسنجانی:البته من جزئيات عوامل انتقال ايشان از قم به تهران را نمیدانم. چيزهايی به صورت شايعه میشنيديم، چيزهايی از خودشان شنيدم، چيزهايی حدس میزديم، مسائل زيادی مطرح بود، اما من مطمئن هستم که يکی از عوامل مهم اين بود که ايشان احساس کرد حضورش در تهران لازمتر است. اين همان است که گفتيم ايشان خودش را با زمان تطبيق میداد. به تهران آمدند. خوب خيلیها متأسف شدند. بعضیها به آيتالله بروجردی انتقاد کردند که چرا اجازه دادند حوزه از وجود ايشان خالی شود. ماها که در مورد ايشان کمی عاطفیتر بوديم، مقداری عصبانی بوديم، میگفتيم چرا؟ گاهی مسائل معيشتی و ازدواج و اينطور چيزها مطرح میشد. از اينجهت ما عصبانی میشديم که چرا حوزه نتواند اين مسائل را تأمين کند که نيازی به اين هجرتها و انتقالها باشد. اما اين زياد در سفر ايشان مهم نبود. فکر میکنم دليل عمدهاش اين بود که همان سال 31 که ايشان به تهران آمدند، اين ده سال، حوزه در قم و جاهای ديگر رشد میکرد و با آمدن ايشان تهران هم يک مقدار قویتر شد. ايشان هم با دوستانی که در تهران داشتند خيلی منشأ اثر بودند. در چند جبهه کار میکردند: يکی جبهه طلاب که در مدرسه مروی و مدرسه سپهسالار (شهيد مطهری فعلی) حوزه درس داشتند، يکی جبهه مجامع مذهبی که در آن اجتماعات سخنرانی و منبر و موعظه برای ايشان درست میشد. به علاوه خودشان با دوستانشان جلسات ماهانه و هفتگی درست میکردند و افراد روشنفکر جمع میشدند. همین بحث های اجتماعی که آن روز خيلی اهميت داشت، در اين اجتماعات حل میشد. و يک جبهه هم ايشان در دانشگاهها داشتند که آن موقع به تدريج در محيط دانشگاه راه پيدا کردند. از دانشکده الهيات و معارف اسلامی که آن زمان اسم ديگری داشت شروع شد و از اين دريچه تنگ وارد فضای وسيع دانشگاهی شدند و افکارشان در محيط دانشگاه هم مطرح شد.
تنگی معیشت در ابتدای عزیمت به تهران
محمدتقی مطهری؛ برادر استاد: اوايل که ايشان از قم به تهران آمدند، خيلی نگران بودند و میگفتند: آيا من واقعاً از نظر شرعی مقصرم يا نيستم؟
پاييز سال 31 ما از قم به تهران آمديم. ايشان از مرحوم محقق واعظ خراسانی که در سه راه سيروس منزلی داشت، دو اتاق با کرايه ماهی ده يا پانزده تومان اجاره کرد. چون وضع مالی ما خوب نبود، کتابهای پدرم را میفروخت و از اين بابت خيلی ناراحت بود.
يک روز ايشان با چهره خوشحال وارد شد و صد تومان پول به من داد و گفت: مثل اينکه خداوند دارد فرجی در کار ما حاصل میکند و کارمان درست میشود. جلسهای برای من فراهم شده است که درس فلسفه بدهم. عدهای بازاری و غيربازاری قرار گذاشتهاند که من به آنها درس بدهم و ماهی دويست و پنجاه تومان بگيرم. فعلاً دويست و پنجاه تومان مساعده به من دادهاند. حالا با اين، زندگی میکنيم تا ببينيم چه میشود.
مشکل محل اقامت در تهران
دکتر مهدی محقق: مشکل مهمتر مرحوم مطهری مسئله محل اقامت در تهران بود که به دشواری حل میشد. اين موضوع را من با مرحوم پدرم آقای حاج شيخ عباسعلی محقق واعظ خراسانی در ميان گذاشتم. ايشان با سماحت و گشاده رویی موافقت کردند که تا مدتی که جای مناسبی برای خود فراهم نکردهاند، میتوانند در دو اتاق در منزل ايشان واقع در خيابان سيروس، تکيه ملاقدير، کوچه خشکه پزها، جنب منزل مهدی قصاب اقامت کنند. اين اقامت که حدود يک سال و نيم به طول انجاميد، خاصه در کنار روحانی همشهری خود، آرامشی را برای او به وجود آورد که بتواند طرح تحقيقات و پژوهشها و انديشههای اصلاحی خود و روش جامع تذکير و تدريس برای نسل جوان را به سرانجام برساند.
عوض کردن هفت خانه در شش ماه
دکتر علی مطهری؛ فرزند استاد: وقتی آمدند تهران، خوب مشکلات زيادی داشتند. مادرمان نقل میکردند که در عرض شش ماه هفت خانه عوض کرديم. خانهای را اجاره میکرديم و بعد میرفتيم میديديم صاحبخانه فرض کنيد مشروبخوار است يا بهايی است و… خانه به دوش بوديم و از نظر معيشت هم آن اوايل در سختی بوديم تا اينکه کمکم يک عدهای ايشان را شناختند و خواستند که ايشان در مدرسه سپهسالار – که الان به نام خودشان (شهيد مطهري) است- تدريس کنند که وضعيت بهتر شد تا اينکه در دانشکده الهيات هم مشغول تدريس شدند.
اگر مطهری بود، وضع ما مثل حالا نبود
آیتالله ابراهیم امینی: به عقيده من اگر آقای مطهری در حوزه میماند و نمیرفت خيلی بهتر بود، برای اينكه افكار او به تدريج به حوزه القاء میشد و طلبهها هم روشنتر ميیشدند و خود آقای مطهری هم اگر در حوزه میماند، وارد در مسائل فقهی میشد و جنبههای فقهیاش قویتر و آشكارتر میشد و در نتيجه اولاً تأثير قابل توجهی در حوزه داشت كه بعد از رفتن او تمام شد. و ثانياً اگر در قم مانده بود، به هر حال در وضع موجود بعد از انقلاب هم يقيناً مؤثر بود و به نظر من نافعتر بود. البته تهران هم كه رفت، در برابر اين افكار مختلف و در مبارزه با جريانات انحرافی، خوب و موفق بود ولی به نظرم اگر در حوزه مانده بود خيلی بهتر بود. اگر آقای مطهری بود، وضع ما مثل حالا نبود.
– خاطرات آیتالله مهدوی کنی، ص 46.
– حاج محمدحسن کوشانپور، از تجار مشهور تهران و از مردان اهل خير بود که کمک او به حوزه علمیه در زمان آيتالله بروجردی شهرت داشت. بنياد فرهنگی کوشانپور تهران به او تعلق دارد.– خاطرات من از استاد شهید مطهری، ص 109-107.
– خاطرات آیتالله منتظری، ج1، ص 144-143.
– یالثارات الحسین، سال دهم، اردیبهشت 1382، شماره 223.
– مطهری، زمان و تحول، روزنامه انتخاب، 16 اردیبهشت 1378، ص 6.
– زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی استاد شهید مرتضی مطهری، ص 6.